آمريکا چگونه صدام حسين را به سلاحهاي شيميايي مسلح کرد؟
آمريکا چگونه صدام حسين را به سلاحهاي شيميايي مسلح کرد؟
مؤلف: نورم ديکسن
مترجم: پريسا کريمينيا
برگرفته از: فصلنامه مطالعات جنگ ايران و عراق
سال ششم، شماره بيست و چهارم، بهار 1387
آمريکا چگونه صدام حسين را به سلاحهاي شيميايي مسلح کرد؟
در 18 ماه اوت 2002 روزنامه نيويورک تايمز داستاني را با نام «دولت امريکا به رغم استفاده عراق از گازهاي شيميايي، کمکهاي خود را به اين کشور ادامه داد»، منتشر کرد. نشريه نيويورک تايمز به نقل از مقامات عالي رتبه و برجسته آمريکا فاش کرد: «در دهه 1980، کابينه ريگان در حالي که ميدانست فرماندهان عراق از سلاحهاي شيميايي براي دست يافتن به برتري در جنگ با ايران استفاده خواهند کرد، به طور پنهاني، آنها را از نظر طراحي صحنه نبرد ياري کرد.» اين داستان در رسانههاي بينالمللي جنجال مختصري ايجاد کرد و سپس، سر و صداي آن خوابيد.
هر چند مقاله نيويورک تايمز در 18 ماه اوت 2002، جزئيات جديدي را از ميزان همکاري ارتش امريکا با صدام حسين، ديکتاتور عراق، طي جنگ ايران و عراق از 1980 تا 1988 فاش کرد، اما برخي از جوانب اين رسوايي فاش نشد. در واقع، واشنگتن، نه تنها استفاده مکرر صدام از سلاحهاي شيميايي عليه سربازان ايران و اقليت کرد عراق را ناديده گرفت، بلکه اين کشور را در راه توسعه برنامههاي توليد سلاحهاي شيميايي، بيولوژيکي و هستهاياش ياري کرد.
نشريه نيويورک تايمز بدبيني و تملق دولت امريکا در پرداختن به اين موضوع و نيز اقدامات وحشيانه عراق را به طور مفصل منعکس نکرد. در حالي که واشنگتن پيش از اين از برنامههاي تسليحاتي عراق چشم پوشي کرده بود. در دهه پس از جنگ، در زماني که برنامههاي تسليحاتي بغداد ديگر وجود نداشتند و در سال 1991 منهدم شده بودند، دولت امريکا از طرح گسترده برنامههاي تسليحاتي عراق براي توجيه لزوم آغاز جنگ گستردهاي عليه مردم عراق استفاده کرد.
خوانندگان مقاله نيويورک تايمز (يا دهها هزار مقاله ديگر که پس از 11 سپتامبر عليه عراق نوشته شده است) اين واقعيت را ميدانند که بسياري از سياستمداران امريکا و نخبگان حاکم، که جنگ عليه صدام حسين را خواستار بودند، خود، در پيشبرد و اجراي برنامههاي تسليحاتي عراق نقش فعالي داشتند. از جمله اين افراد، ميتوان به دونالد رامسفلد، آتشيترين باز دولت بوش، اشاره کرد.
واشنگتن قبلا، در دهه 80 نسبت به ديکتاتور عراق به دليل استفاده از سلاحهاي شيميايي هيچ مخالفت و انزجاري را اعلام نکرده بود. اين براي نخستين بار نبود که چنين رسواييهايي در رسانهها مطرح ميشد. براي نمونه، پيش از آن، رسوايي عراق گيت ، بارها، مطرح و فراموش شده بود. اين موضوع رسوايي حمايت نظامي و سياسي امريکا از صدام حسين در دهه 80 است. داگلاس فرانتز و موري واس در يکي از مقالات جامع و شديد الحني که به رسوايي عراق گيت مربوط بود و در 23 فوريه سال 1992 در لس آنجلس تايمز چاپ شد با عنوان: «کمکهاي پنهاني بوش عراق را در ساختن ماشين جنگياش ياري کرد نوشتند: «طبق اسناد طبقهبندي شده، جورج بوش پدر، تلاشهاي بلند مدتي را براي حمايت و پشتيباني از ديکتاتور عراق به عمل آورده است. وي اين اقدامات را هم در مقام معاونت رياست جمهوري و هم در مقام رياست جمهوري انجام داده است.»
حتي ويليام سفير نويسنده راستگرا و جنگ طلب نشريه نيويورک تايمز در 7 دسامبر 1992 احساس کرد که پرداختن به موضوع مزبور ضروري است. وي نوشت: «رسوايي عراق گيت بسيار وحشتناک است؛ رسوايي بزرگي درباره سوء استفاده نظاممند رهبران سه ملت دموکراتيک امريکا، انگلستان و ايتاليا، از قدرت و اعطاي کمکهاي محرمانه مالي به ديکتاتور عراق براي بهبود ساختار تسليحاتي وي.»
پيش زمينه عراق گيت، قيام مردمي سال 1979 در ايران براي سرنگوني شاه طرفدار امريکا بود. انقلاب ايران تسلط امپرياليستي امريکا بر منطقه نفت خيز استراتژيک خليج فارس را تهديد کرد. پيش از آن، به غير از اسرائيل، ايران متحد ديرينه و واشنگتن در خاورميانه بود.
پس از وقوع انقلاب اسلامي، واشنگتن بلافاصله، به چهار روش براي نابودي و سرنگوني اين نظام انقلابي و جبران فقدان شاه انديشيد. در اين راستا، رژيم صدام حسين دست ياري به سوي امريکا دراز کرد و بدين ترتيب، در 22 ماه سپتامبر سال 1980، عراق تهاجم خود را به ايران آغاز کرد و طي اين جنگ خونين هشت ساله، که دست کم، يک ميليون قرباني داشت، از حمايت واشنگتن برخوردار شد.
در دهه 90، مؤسسه مطالعات راهبردي دانشگاه جنگ امريکا در گزارش خود براي پنتاگون اعلام کرد: «طي جنگ ايران و عراق، امريکا سياستي متمايل به عراق داشت.... واشنگتن و بغداد ميخواستند وضع موجود پيش از انقلاب 1979 ايران را مجددا احيا کنند. در واقع، انقلاب ايران موازنه قدرت منطقه را تهديد ميکرد. درخواست [امام] خميني از مردم کشورهاي ديگر براي انجام انقلاب، براي بغداد و واشنگتن تهديدي جدي محسوب ميشد و هر دوي آنها ميخواستند اين تهديد را از بين ببرند. از آنجا که امريکا و عراق هدف و منافع مشترکي داشتند...، امريکا فعالانه، به کمک عراق آمد.»
در آغاز، آمريکا با مشاهده موفقيتهاي عراق در برابر ايران، به عراق تمايل داشت و بدين ترتيب، سياست يک جانبهاي را در پيش گرفت؛ چرا که صدام حسين ميتوانست واشنگتن را به اهداف نامشروع خود نزديک کند؛ بنابراين، مقامات امريکا معتقد بودند که بهتر است عراق از شوروي فاصله بگيرد و درست همانند عملکرد انورسادات، رئيس جمهور مصر در دهه 70، روابط نزديک اقتصادي و نظامي خود را با اين کشور قطع کند.
در ماه مارس 1981، الکساندر هيگ ، وزير امور خارجه امريکا، با شور و هيجان به کميته روابط خارجي سنا گفت: «عراق از رفتار امپرياليسم شوروي در منطقه خاور ميانه نگران است.» دولت شوروي نيز به عراق اعلام کرده بود: «اگر عراق تهاجم نظامي خود را عليه ايران ادامه دهد، هيچ گونه سلاحي از شوروي دريافت نخواهد کرد.» همچنين، مسکو از سرکوبي شديد حزب کمونيست عراق از سوي صدام ناراضي بود.
حمايت واشنگتن از عراق، پس از موفقيت ايران در بيرون کردن نيروهاي عراقي از قلمرو خود در ماه مه سال 1982، بيش از پيش آشکار شد. در ماه ژوئن همين سال، ايران براي نخستين بار، تهاجم خود را به عراق آغاز کرد و به دنبال آن، امريکا در صدد برآمد تا از شکستها و عقبنشينيهاي نظامي عراق جلوگيري کند. در اين هنگام، واشنگتن و متحدان عرب محافظه کارش ناگهان، نگران شکست کامل عراق يا دست کم، سرنگوني رژيم صدام شدند و محمولههاي تسليحاتي عظيمي را به سوي عراق روانه کرد.
بدين ترتيب، واشنگتن با استفاده از متحدانش در خاورميانه، محمولههاي بزرگ تسليحاتي را به سوي عراق روانه کرد. اسناد طبقهبندي شده وزارت خارجه امريکا که فرانتز و واس آنها را فاش کردند، ارسال توپهاي هويتزر [7] ، بالگرد، بمب و ديگر سلاحها در سال 1982 - 1983 ، از طريق مصر، عربستان، اردن و کويت به عراق ميباشد.
هوارد تيچر ، از کارشناسان شوراي امنيت ملي امريکا در امور خاورميانه در دوران رياست جمهوري ريگان، در 23 ماه فوريه سال 1992 در لس آنجلس تايمز گفت: «امريکا کشورهاي ثالث را به حمل سلاحهاي امريکايي از طريق دريا به عراق تشويق ميکرد.».
طبق کتاب مارک فيثيان با نام چگونه امريکا و انگلستان مخفيانه، ماشين جنگي عراق را به راه انداختند؟ که در سال 1997 منتشر شد، در سال 1983، ريگان از جوليو آندرئوتي، نخست وزير ايتاليا خواست که سلاحهاي امريکا را به عراق ارسال کند.
در اول ژانويه سال 1984، واشنگتن پست گزارش داد: «امريکا به طور دوستانه، به کشورهاي خليج فارس تفهيم کرد که شکست عراق در جنگ با ايران به ضرر منافع امريکا است و واشنگتن تلاشها و اقدامات زيادي را براي جلوگيري از وقوع آن انجام داده است.»
مرکز ثقل اين تلاشها، همکاري نزديک و محکم سياسي و نظامي با رژيم سرکوبگر صدام حسين بود تا بدين ترتيب، توازن قدرت نظامي به نفع عراق سنگيني کند. در سال 1982، دولت ريگان، نام عراق را از فهرست کشورهاي حامي تروريست حذف کرد. در 19 و 20 ماه دسامبر سال 1983 نيز، ريگان فرستاده ويژه خود را جدا از دونالد رامسفلد، به همراه دست نوشتهاي به بغداد اعزام کرد. اين دست نوشته حاوي پيشنهاد برقراري مجدد مناسبات ديپلماتيک بود که طي جنگ اعراب و اسرائيل، در سال 1967، قطع شده بود. بايد يادآور شد که رامسفلد در 24 ماه مارس سال 1984 مجددا به عراق سفر کرد.
درست در همان روزي که خبرگزاري سازمان ملل (UPI) گزارش داد گروهي از کارشناسان اين سازمان بدين نتيجه رسيدهاند که گاز خردل به همراه گاز اعصاب عليه نيروهاي ايراني به کار رفته است...، رامسفلد، فرستاده رئيس جمهوري امريکا در بغداد، با طارق عزيز، وزير امور خارجه عراق، ديدار داشت.
يک روز پيش از آن، ايران، عراق را به استفاده از گاز خردل و گاز اعصاب تابون عليه ششصد نفر از نيروهايش متهم کرده بود.
بايد يادآور شد، دولت امريکا در مورد استفاده دولت عراق از گازهاي شيميايي هيچ ترديدي نداشت و حتي در 5 ماه مارس سال 1984، وزارت خارجه امريکا اعلام کرد: «شواهد موجود نشان ميدهد که عراق از سلاحهاي شيميايي مرگبار استفاده کرده است.»
در 30 مارس سال 1984، نيويورک تايمز گزارش داد: «مقامات اطلاعاتي امريکا شواهد انکارناپذيري در اختيار دارند که نشان ميدهند عراق در جنگ خود با ايران از گاز اعصاب استفاده کرده و تأسيس پايگاههاي توليد انبوه مواد عامل کشنده شيميايي را تقريبا به پايان رسانده است.»
اما طبق روال هميشگي دولت امريکا طي جنگ ايران و عراق و بعد از آن، توسل عراق به اين سلاحهاي ممنوع شده در حقوق بينالملل در نظر رامسفلد و رؤساي سياسي کشورش آن قدرها مهم نبود تا روابط رو به شکوفايي امريکا و صدام را متوقف کند.
گزارش نيويورک تايمز در 29 مارس سال 1984، در مورد پيامدهاي مذاکرات رامسفلد در بغداد، اعلام کرد: «مقامات امريکا از روابط خود با عراق راضي و خشنودند و در کل، پيوندهاي ديپلماتيک عادي مجددا برقرار شده، اما به طور اخص، نامي از آنها برده نشده است.» بدين ترتيب در ماه نوامبر سال 1984، امريکا و عراق به طور رسمي، روابط ديپلماتيک خود را با يکديگر از سر گرفتند.
طبق گفتههاي باب وود وارد، روزنامه نگار واشنگتن پست، در 15 ماه دسامبر سال 1986، سازمان سيا در سال 1984 به طور محرمانه، اطلاعاتي را در اختيار عراق قرار داد تا بتواند در حملات شيميايي با گاز خردل عليه نيروهاي ايران از آنها استفاده کند. همچنين، «در اوايل سال 1985، سيا اطلاعات حساس مربوط به شناسايي ماهوارهاي را در اختيار عراق قرار داد... تا اين کشور را در حملات هوايي خود ياري کند.»
حملات شيميايي عراق عليه نيروهاي ايران و کمکهاي امريکا به عراق تا پايان جنگ ادامه يافت. وزارت دفاع امريکا اطلاعاتي را براي عراق فراهم و اين کشور را از نظر طراحي صحنه نبرد ياري ميکرد.
گزارش 17 ماه اوت سال 2002 نيويورک تايمز، نشان ميداد: «هر چند مقامات ارشد دولت ريگان در ظاهر استفاده عراق از گاز خردل، سارين، VX و ديگر عوامل شيميايي را محکوم کردند، اما از برنامههاي تسليحاتي عراق آگاهي مستقيم داشتند و ريگان و معاونش، جورج بوش پدر و ديگر مقامات ارشد امنيت ملي، هرگز پشتيبانيهاي خود از عراق را قطع نکردند و طي برنامهاي بسيار سري، بيش از شصت نفر از افسران سازمان اطلاعات دفاعي امريکا، اطلاعات مشروحي را درباره استقرار نيروهاي ايراني، طراحي تاکتيکي صحنه نبرد، برنامه حملات هوايي اين کشور و ارزيابي ميزان خسارات بمبارانهاي صورت گرفته از سوي عراق، در اختيار بغداد قرار دادند.»
يک افسر بازنشسته سازمان اطلاعات دفاعي امريکا به نام ريک فرانکونا به نيويورک تايمز گفت: «رژيم بغداد در اوايل سال 1988؛ زماني که نيروهاي عراق شبه جزيره فاو را از نيروهاي ايران باز پس گرفتند، از سلاحهاي شيميايي استفاده کرد.»
يک افسر باز نشسته ديگر اين سازمان به نام والترلنگ نيز به نيويورک تايمز ابراز کرد: «استفاده عراق از گازهاي شيميايي در صحنه نبرد، مسئله استراتژيک نگران کنندهاي نبود.» در واقع، آنچه سيا، سازمان اطلاعات دفاعي امريکا و دولت ريگان را نگران ميکرد، اين بود که مبادا، نيروهاي ايران شبه جزيره فاو را پشت سر بگذارند و انقلاب اسلامي خود را به کويت و عربستان منتقل کنند.
حذف نام عراق از فهرست کشورهاي حامي تروريسم در سال 1982 بدين معنا بو که هيچ گونه منع قانوني بر سر راه عراق براي دريافت کمکهاي اقتصادي و نظامي امريکا وجود نداشته باشد و اين کشور بتواند فناوريهاي پيشرفته را از امريکا خريداري کند؛ فناوريهايي که براي اهداف نظامي نيز از آنها استفاده ميشد.
در ماه دسامبر سال 1982، فروشهاي متعارف نظامي از سر گرفته شد و در سال 1983، دولت ريگان با فروش شصت فروند بالگرد هوگز به عراق براي اهداف غير نظامي موافقت کرد، اما فيثيان اشاره کرد که اين بالگردها را ميتوان طي چند ساعت مسلح کرد. سپس، جورج شولتز، وزير خارجه امريکا و جورج بالدريج وزير بازرگاني، براي فروش بالگردهاي بل رايزني کردند. اين بالگردها به امکانات سم پاشي مزارع غلات مجهز بودند. عقيده عموم بر اين است که بالگردهاي مزبور در حملات شيميايي عراق در سال 1988 عليه کردهاي حلبچه مورد استفاده قرار گرفت؛ حملهاي که طي آن، پنج هزار نفر کشته شدند.
با چشم پوشي دولت ريگان از اين حملات، بغداد پيشروي نظامي گستردهاي را آغاز کرد. مخارج نظامي گستردهاي را آغاز کرد. مخارج نظامياي که عراق با تأمين اعتبار از سوي امريکا هزينه ميکرد، حتي به مدتها پيش از حذف نام اين کشور از فهرست کشورهاي حامي تروريسم مربوط ميشد؛ زماني که وزارت بازرگاني امريکا فروش موتورهاي گازي توربيندار ايتاليايي را براي ناوچههاي عراقي تأييد کرد.
به زودي، شرکت اعتباري تأمين کالا وابسته به وزارت کشاورزي امريکا باز پرداخت اين وامها را - در صورت ناتواني بغداد - تضمين کرد. بانکها اين وامها را به عراق اعطا کرده بودند تا کالاهاي توليد شده در امريکا، مانند گندم و برنج را خريداري کند. طبق طرح مزبور، عراق سه سال براي بازپرداخت اين وامها فرصت داشت و در صورت ناتواني از پرداخت آنها، ماليات دهندگان امريکايي بايد اين مبالغ را تأمين ميکردند.
نخستين هدف واشنگتن از اعطاي اين کمکها، جلوگيري از سرنگوني رژيم صدام بود؛ زيرا، مردم عراق به کمبود غذا اعتراض کرده بودند. علت اصلي کمبود مواد غذايي در عراق اين بود که بودجه هنگفتي صرف خريد سلاح و مهمات ميشد. يارانههاي لازم براي تضمين اين وامها را دولت امريکا تأمين ميکرد؛ موضوعي که باعث شد صدام بتواند طرحهاي تسليحاتي خود را به صورت آشکار و نهان آغاز کند، گسترش دهد و بدين ترتيب، جنگ خونبار ايران و عراق، پنج سال ديگر نيز ادامه يابد.
تا پايان سال 1983، پرداخت 402 ميليون دلار به عنوان تضمين وامهاي اعطايي وزارت کشاورزي امريکا به عراق تأييد شد؛ مبلغي که در سال 1984، به 503 ميليون دلار؛ در سال 1988، به 1/1 ميليارد دلار؛ و بين سالهاي 1983 تا 1990، به بيش از 5 ميليارد دلار افزايش يافت. بايد يادآور شد که ماليات دهندگان امريکايي بايد حدود 20 ميليارد دلار جريمه و نيز سود اين وامها را تأمين ميکردند.
در اينجا ميتوان به مورد مشابه ديگري، هر چند در مقياس کوچک اشاره کرد که ماليات دهندگان امريکايي تاوان آن را پرداختند؛ موردي که در آن، بانک صادرات و واردات فدرال دخالت داشت. در سال 1984، جورج بوش پدر، که در آن زمان، معاون رئيس جمهور بود، شخصا، مسئله تضمين يک وام پانصد ميليون دلاري به عراق را پيگيري ميکرد؛ وامي که عراق آن را براي راهاندازي خط لوله نفتي نياز داشت. تضمين وامهاي بانکي اعطاء شده به عراق براي گسترش واردات و صادرات اين کشور از 35 ميليون دلار در سال 1985 ميليون دلار در سال 1990 رسيد.
طبق گفتههاي ويليام بلوم در ماه اوت سال 1998، سام گجنسون ، رئيس يکي از کميتههاي وابسته به کنگره، که صادرات امريکا به عراق را بررسي ميکند، ابراز کرده است که «دولت امريکا از سال 1985 تا سال 1990 ، 771 مجوز صدور مواد عامل شيميايي و تجهيزات داراي کاربرد نظامي به عراق را تأييد کرد در حالي که تنها 39 مورد از درخواستهاي دريافت مجوز رد شد.» ارزش اين محمولهها 5 / 1 ميليارد دلار بود... طي آن دهه، امريکا درصدد بود تا صدام حسين به تمام خواستههاي خود دست يابد.... طبق تصميمهاي وزارت امور خارجه امريکا، سياست کنترل صادرات اين کشور تحت کنترل سياست خارجي آن بود و سياست خارجي امريکا هم آن بود که بايد به کمک رژيم صدام شتافت.
گزارش سناي امريکا در سال 1994 فاش کرد که: «وزارت بازرگاني امريکا به شرکتهاي امريکايي اجازه صدور مقاديري از مواد عامل بيولوژيکي و شيميايي، مانند باکتري سياه زخم و کلستريديوم بوتوليسم را داده بود. يک مجتمع امريکايي کشت آزمايشگاهي ميکروب، محمولهاي معادل بار هفتاد فروند کشتي از مواد عامل پاتوژنيک و باکتري سياه زخم را براي عراق فراهم کرد.»
اين گزارش همچنين، يادآور شد که صادرات امريکا به عراق مواد تشکيل دهنده سلاحهاي شيميايي، طرح ساخت تأسيسات لازم براي توليد سلاحهاي شيميايي و بيولوژيکي و تجهيزات لازم براي پر کردن کلاهکهاي شيميايي را شامل ميشد. همچنين، شرکتهاي امريکايي نيز رايانههاي پيشرفته، ليزر و تجهيزات بررسي و آزمايش مواد عامل را فراهم ميکردند. از مشهورترين اين شرکتها ميتوان از هولت پکارد ، يونيسيس ، ديتا جنرال و هاني ول نام برد. شرکتهايي از آلمان غربي، فرانسه، ايتاليا، انگلستان، سوئيس و اتريش نيز با اجازه و تأييد دولتهاي متبوع خود، مواد خام، ماشين آلات، تجهيزات و فناوري موشکي را به ارزش ميلياردها دلار براي عراق فراهم کردند که بسياري از آنها «دو منظوره» بودند.
دولت آلمان، حتي تمام تجهيزات و ماشين آلات کارخانههاي توليد گاز سمي را به عراق فروخت. بسياري از اين معاملات با استفاده از اين معاملات با استفاده از اعتبارات شرکت تأمين کالا وابسته به وزارت کشاورزي امريکا صورت ميگرفت.
مقصد قسمت عمده اين تجهيزات، مجتمع صنعتي «سعد 16» در نزديکي موصل در شمال عراق بود. سازمانهاي اطلاعاتي غرب از مدتها پيش ميدانستند که عراق در مجتمع مزبور، در حال توسعه موشکهاي بالستيک است.
بلام گزارش داد که واشنگتن از توسل عراق به مواد شيميايي کاملا آگاه بود. در سال 1992، يکي از کميتههاي سناي امريکا پي برد که وزارت بازرگاني اين کشور اطلاعات مربوط به امکان استفاده نظامي از کالاهاي صادر شده را از 68 مجوز صدور کالا حذف کرده است؛ مجوزهايي که ارزش آنها به بيش از يک ميليارد دلار ميرسيد.
در سال 1986، استفان برين ، قائم مقام دبير وزارت دفاع امريکا، به صدور يک دستگاه رايانه پيشرفته به سعد 16 اعتراض کرد. اين رايانه شبيه رايانههايي بود که در برنامههاي موشکي امريکا، مورد استفاده قرار ميگرفت. به اعتقاد وي، اين رايانه ميتوانست براي اهداف نظامي نيز به کار گرفته شود. بايد يادآور شد که وزارت خارجه و وزارت بازرگاني امريکا اعتراف کردند که اين رايانه را بدون قرار دادن هيچ گونه شرطي فروختهاند.
کنث تيمرمن در کتاب خود به نام سوداگري مرگ: چگونه غرب عراق را مسلح ساخت؟ نام چند سازمان را يادآور شده است که بايد فهرست کالاهاي صادراتي به عراق را کنترل ميکردند تا اين اقلام، امنيت ملي امريکا را به خطر نيندازند. اما وزارت بازرگاني امريکا اغلب، فهرست کالاهاي صادراتي به عراق را براي کنترل ارائه نميداد يا آنها را به رغم مخالفت ديگر وزارتخانههاي دولتي تأييد ميکرد.
در 16 ماه مارس سال 1988، نيروهاي عراق شهر کردنشين حلبچه را هدف حمله شيميايي قرار دادند و پنج هزار نفر را قرباني کردند. هر چند بعدا اين حمله يکي از مهمترين دلايل براي لزوم بر کناري صدام اعلام شد. اما در آن زمان، واکنش واشنگتن نسبت به آن همه بيرحمي بسيار سرد بود.
تنها چهار ماه پس از بمباران حلبچه، شرکت عظيم امريکايي بچتل مناقصه ساخت يک کارخانه توليد مواد نفتي - شيميايي را برنده شد. ساخت اين کارخانه امکان توليد سلاحهاي شيميايي را براي رژيم صدام فراهم ميکرد.
در 8 ماه سپتامبر سال 1988، سناي امريکا قانون پيشگيري از کشتار جمعي را به تصويب رساند که طبق آن، بايد تحريمهايي عليه رژيم عراق اعمال ميشد. با تصويب اين قانون، دولت ريگان بلافاصله، مخالفت خود را با آن اعلام کرد و لايحه مزبور را نابهنگام قلمداد کرد. بدين ترتيب، کاخ سفيد تمام توان و نفوذ خود را به کار گرفت تا جلوي تصويب اين لايحه را در مجلس نمايندگان بگيرد. سرانجام، نيز زماني که کنگره آن را تصويب کرد، کاخ سفيد از اجراي آن سرباز زد.
در ماه اوت سال 1989، اف.بي.آي به شعبه بانک بي ان ال در آتلانتا حمله کرد و آشکار شد که در آن، شرکت اعتباري تأمين کالا مبالغ هنگفتي از وامهاي عراق را تضمين ميکرده و همچنين، ميلياردها دلار وام غير مجاز بدون طي مراحل رسمي به عراق اعطا شده است.پس از اين افشاگري، عرصه بر معاملات اقتصادي، سياسي و نظامي امريکا با عراق تنگ شد.
راس بيکر در ماه آوريل سال 1993 طي مقالهاي يادآور شد که کريس دروگال ، رئيس شعبه بي ان ال در آتلانتا، وامهايي را در اختيار عراق قرار داده تا آنها را براي خريد فناوريهاي نظامي و تجهيزات دو منظوره صرف کند؛ موضوعي که مقامات دولت امريکا از آن آگاه بودند و حتي اين وامها را نيز تضمين ميکردند. دولت انگلستان نيز، نه تنها از فعاليتهاي يکي از شاخههاي شرکت انگليسي ماتريکس.چرچيل در اوهايو در تهيه تجهيزات و فناوريهاي نظامي براي عراق آگاه بود، بلکه ميدانست که بي ان ال آتلانتا هزينه فعاليتهاي اين شرکت را تأمين ميکند.... بعدها از طريق مقامات بانکي معلوم شد که دولت ايتاليا و مالک اصلي بي ان ال از وامهاي اعطا شده از سوي بي ان ال به عراق آگاه بودهاند. اما، حتي انزجار مردم از کشتار جمعي حلبچه و رسوايي فزاينده بي ان ال نيز نتوانست از گرمي روابط واشنگتن و عراق بکاهد.
در 2 اکتبر سال 1989، جورج بوش پدر تصميم خيلي محرمانه شماره 26 امنيت ملي را امضا کرد که طبق آن: «روابط عادي امريکا و عراق ميتواند منافع طولاني مدت امريکا را در منطقه خليج فارس تأمين کند و ثبات منطقه خليج فارس و خاورميانه را افزايش دهد. امريکا بايد انگيزههاي اقتصادي و سياسي براي عراق فراهم کند تا رفتار عراق نيز رفته رفته، معتدلتر شود و در نتيجه، امريکا بتواند از طريق عراق، نفوذ و تسلط خود بر منطقه را افزايش دهد.... ما بايد فرصتها و امکاناتي را براي شرکتهاي امريکايي فراهم آوريم تا در بازسازي اقتصاد عراق شرکت کنند.»
با افزايش فشار کنگره و افکار عمومي بر وزارت کشاورزي امريکا مبني بر پايان دادن به تضمين وامهاي عراق از سوي شرکت اعتباري تأمين کالا، جيمز بيکر ، وزير امور خارجه امريکا، به پشتوانه تصميم شماره 26 امنيت ملي، شخصا پافشاري کرد که کليتن يوتر ، وزير کشاورزي، از مخالفتهاي خود با ماجراي تضمين اين وامها دست بردارد.
در ماه نوامبر سال 1989، جورج بوش پدر با تخصيص يک ميليارد دلار براي تضمين وامهاي عراق در سال 1990 موافقت کرد. در ماه آوريل سال 1990، اعتراضهاي گسترده نسبت به رسوايي بي ان ال، وزارت کشاورزي را بر آن داشت تا از ضمانت وامهاي اعطا شده به عراق دست بردارد. در 18 ماه مه، اسکو کرافت ، مشاور امنيت ملي امريکا، شخصا وارد عمل شد تا از ارسال نخستين قسط 500 ميليون دلاري شرکت اعتباري تأمين کالا براي سال 1990 اطمينان حاصل يابد.
طبق مقاله فرانتز و واس در 23 ماه فوريه سال 1992 در لسآنجلس تايمز، مقامات شوراي امنيت ملي و وزارت امور خارجه آمريکا در ماه جولاي 1990، بر ارسال دومين قسط از يک ميليارد دلار ذکر شده اصرار داشتند. آنها به رغم آگاهي از بحرانهاي موجود در منطقه و شواهد موجود مبني بر استفاده عراق از اين وامها براي دست يافتن به فناوري سلاحهاي اتمي و برنامه موشکهاي بالستيک به اعطاي وامها ادامه دادند، ضمن آنکه رژيم عراق نيز با استفاده از اين وامها به يک شبکه سري تهيه سلاح، کمکهاي مالي ميکرد.
از 18 ماه جولاي تا اول ماه اوت سال 1990، دولت بوش پدر با فروش فناوريهاي پيشرفته به ارزش 8 / 4 ميليارد دلار به عراق موافقت کرد. اين فناوريها در سعد 16 و وزارت صنايع و امور نظامي عراق مورد استفاده قرار ميگرفت. در اول ماه اوت، فروش تجهيزات پيشرفته تبادل اطلاعات به ارزش 695 ميليون دلار تأييد شد.
فرانتز و واس يادآور شدند: «وزارت کشاورزي امريکا، تنها در 2 ماه اوت سال 1990 رسما، تضمين وامهاي اعطا شده از سوي شرکت اعتباري تأمين کالا به عراق را متوقف کرد؛ درست همان روزي که تانکها و سربازان عراق به خاک کويت وارد شدند.»
ایران به مانند قالی گلگون و زیبایی است كه طرح و نقش قالی را دلاور مردان و شهدای گلگون كفن نگاشتند و تار و پودش را تك تك زنان و مردان وفادار به خون این عزیزان ، آن را بافتند.