خاطرات دفاع مقدس – جهاد

خاطرات دفاع مقدس – جهاد

 

لوله تانك يا کترى

در همين 'جزيره مجنون' مدتى بود كه تانكهاى عراقى مرتب سنگر ما را مى زدند. طورى كه ما هر شب سنگر مى ساختيم اما صبح خراب بود. روزى توجهم به كترى هفت ليترى كه براى چاى گرفته بوديم جلب شد. سر لوله كترى روى سنگر و به طرف دشمن بود. عراقيها به خيال اينكه لوله تانك است و لابد استتار شده آن نقطه را مى كوبيدند. كترى را كه از روى سنگر برداشتيم آتش قطع شد و يقين پيدا كرديم كه واقعا همين طور بوده است.

 

 

کارد مي زدي خونشان درنمي آمد

عمليات بدر [19/12/63- شرق رودخانه دجله، هورالهويزه] در واحد تعاون بودم و وظيفه حمل شهيد و مجروح را به عهده داشتم. آن ايام هوا معمولا ابرى بود. يك روز كه براى يكى دو ساعت صاف شد هواپيماهاى دشمن آمدند و اسكله اى را كه بچه هاى 'لشكر پنج نصر' در آن مستقر بودند بمباران كردند. به محض مشاهده گرد و غبار ناشى از انفجار، خيال كرديم شيميايى زده اند. ماسكها را زديم. من كه از روى دستپاچگى فيلتر را باز نكرده بودم، نمى توانستم تنفس كنم. هى آن را بر مى داشتم و نفس مى گرفتم و دوباره از ترس شيميايى شدن مى زدم. بالاخره از سنگر زدم بيرون. تمام اسكله در آتش مى سوخت. شب شد. تعداد زيادى شهيد به 'معراج' آوردند. قرار شد من بروم عقب. جاده خاكى روى آب را با چراغ خاموش رفتم. تك و تنها. گاهى نگاهى به شهداى داخل ماشين مى كردم و صلوات مى فرستادم. واقعا مى ترسيدم. تا اينكه به 'معراج' رسيدم. در آنجا پسر بچه سيزده- چهارده ساله اى را ديدم. يادم هست او را به عمليات نمى بردند ولى با گريه و زارى كار خودش را كرده و آمده بود به خط. اتفاقا يكى از هليكوپترهاى دشمن را انداخت. يك كلت به كمر بسته بود و دور اسراى عراقى مى چرخيد، كه اگر كارد مى زدى خونشان در نمى آمد.

 

 

به موقع به دادم رسيد

در عمليات كربلاى چهار [3/10/65- ابوالخصيب] فرمانده دسته بودم. با شروع عمليات به خط دشمن زديم. از جاده شوسه گذشتيم و توانستيم خيلى زود سنگر كمين اول را بگيريم. درگيرى شديد شد. به آرپى جى زن دسته گفتم كاليبر دوم دشمن را خاموش كند. گفت: 'رفتم كه خال هندى' بگذارم. ان شاء الله خدا نصيب شما هم بكند'. چيزى نگذشت كه سنگر كاليبر دوم ساكت شد. هنوز به سنگر كمين سوم نرسيده بوديم كه يك نفر به من گفت: 'لاتحرك'. [لا تتحرك] فكر كردم يكى از بچه هاى خودمان است و شوخى مى كند. با خونسردى جواب دادم لا. اما راستى راستى سر اسلحه اى با بدنم تماس پيدا كرده بود. با صداى شليك گلوله ترسم ريخت. برگشتم ديدم يك سربازى عراقى روى زمين افتاده. كسى كه او را هدف قرار داده بود از بچه هاى خودمان بود. نزديك آمد و گفت: 'جناب سروان، چيزى نمانده بود 'داماد' بشوى. حواست را جمع كن'.

 

 

فرماندار فرمانبردار

مدتى در جبهه 'مهران' بوديم. چه سالى، نمى دانم. من در آنجا مسئول قبضه دوشيكا بودم. با پنج نفر خدمه حدود 23 روز با هم بوديم. سه نفر از برادران، اهل شهرستان 'فردوس' بودند. در ميان آنها يك نفر توجه مرا بيش از همه به خودش جلب كرده بود. برادرى به نام 'محمد'. با قدى متوسط و ريشى قهوه اى و سرى تقريبا طاس. نسبت به بقيه خيلى متواضع بود. هر كارى را گفته و نگفته با كمال ميل و رضايت خاطر انجام مى داد. آب مى آورد، چاى درست مى كرد، محوطه و سنگر را جارو مى زد. خلاصه تا بود نمى گذاشت به سايرين خيلى فشار بيايد. بعد از پايان مأموريت و متفرق شدن برادران، دوستى كه با ايشان همشهرى بود يك روز به من گفت: 'فلانى فهميدى چه كسى بود؟' گفتم: نه چطور. گفت: 'فرماندار شهر ما، فردوس، بود!' حال عجيبى به من دست داد. يادم آمد كه چقدر به او امر و نهى كرده ام. خدا راضى باشد از ما.

 

 

يک بار هم از سنگر من تيراندازي کن

سال 65 در منطقه 'قصرشيرين' بودم. در واقع از طرف 'تيپ مقداد كرند غرب' به 'گردان قائم باختران' مأموريت داشتم. شب اولى كه خط را تحويل گرفتيم هيچ اطلاعى از اين محور نداشتيم. عراق هم مرتب مثل باران آتش مى ريخت. يكى از دوستان كه در فاصله ده مترى من به سوى دشمن تيراندازى مى كرد زخمى شد. صدايم زد كه: فلانى به دادم برس كه مردم. رفتم سنگرش ديدم مجروح شده. شالى كه در گردن داشتم باز كردم و زخمش را بستم. بعد سراغ پاسبخش محور رفتم كه تلفن بزند بيايند او را ببرند عقب. وقتى او را مى بردند به من گفت: اسلحه من اينجاست، تا هوا روشن بشود و من برگردم تو يك بار از سنگر خودت، يك بار هم از سنگر من تيراندازى كن تا مبادا دشمن بفهمد سنگر من خالى است!

 

 

اي کاش نمي ديدم

سال 66 به يكى از جبهه هاى غرب اعزام شدم. بعد از چند روز آماده باش باخبر شديم كه عملياتى در پيش است. عمليات والفجر ده [23/12/66- حلبچه] شروع شد. ساعت ده صبح وقتى از تأمين جاده برمى گشتيم، نزديك پايگاه، پل سه پايه اى بود كه هواپيماهاى عراقى آن را هدف قرار دادند و يك تويوتا پر از نيرو از روى آن به داخل رودخانه افتاد. شاهد غرق شدن بچه ها بودم ولى چون شنا بلد نبودم نمى توانستم هيچ كارى انجام دهم. روى پل حفره اى ايجاد شده بود و برادران مهندسى، رزمى آمده بودند با گذاشتن صفحه فلزى آن را بپوشانند كه براى بار دوم، هواپيماهاى دشمن پل را زدند و لودرچى را به شهادت رساندند. حدود ساعت دوازده آن روز شيميايى زدند. تعدادى از برادران 'لشكر زرهى اهواز' در آنجا به شهادت رسيدند. من هم كه ماسك داشتم با خوردن آب از تانكرى كه مسموم شده بود از خود بى خود شدم. مرا به 'اورژانس شيخ سله' بردند. وقتى به هوش آمدم ديدم بسيارى از مردم منطقه شيميايى شده اند. من كه حالم بهتر بود به زور آمدم بيرون و جايم را به ديگران دادم. هنوز ريه ام ناراحت است و اثرات شيميايى در صدايم محسوس است.

 

 

خاکريز با بولدوزر دشمن

سال 63 از طرف جهاد استان كرمانشاه به 'جزيره مجنون' اعزام شدم و تا اواخر عمليات مرصاد [5/5/67- كرند و اسلام آباد غرب] در جبهه ماندم. روزى يك دستگاه بولدوزر برداشتيم و روى خضر(1) سوار كرده برديم آن طرف 'اروندرود'. موقعى كه داشتيم آن را در خشكى پياده مى كرديم با گلوله تانك دشمن منهدم شد. نا اميد مانده بوديم كه چه كنيم. در اين هنگام يكى از برادران آمد و با خوشحالى گفت: يك پارك موتورى عراقيها را اين نزديكيها پيدا كرده ايم كه چند دستگاه بولدوزر هم دارد. انگار خدا دنيا را به ما داده بود. با اين بولدوزرها تمام جاده بصره تا رودخانه را خاكريز زديم. آن شب تا صبح عده اى از بچه ها به شهادت رسيدند. 1- نوعى جهاز دريايى ساخت نيروهاى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى كه براى حمل دستگاهها و وسايل سنگين مورد استفاده قرار مى گرفت.

 

 

کور خوانده ايد

اولين بارى كه به جبهه رفتم عمليات والفجر هشت [20/11/64- فاو] بود. مهيا مى شديم كه با تعدادى از بچه ها به خط برويم. صداى بقيه برادران درآمد و اعتراض كردند كه اينها چندمين دفعه است به خط مى روند. با اين وصف فرمانده دسته موافق بود. دوتا قايق آماده كرديم و راه افتاديم. نيمه راه قايق ما خراب شد. مجبور شديم برگرديم و قايق را عوض كنيم. به هر حال به 'فاو' رسيديم. چند ساعتى در سنگرها به جستجو پرداختيم. موقع برگشتن، بين راه دوباره قايق ما مشكل پيدا كرد كه با طناب به قايق دومى بستيم و حركت كرديم. نزديك خط هواپيماهاى دشمن آمدند و راكت زدند. صداى يا مهدى (عج) و يا حسين (ع) همه بلند شد و من فقط مى خنديدم (شايد روى بچگى) . فرمانده صدايم زد كه چه وقت خنديدن است ؟ گفتم اگر قرار است كشته بشويم چرا با ناراحتى باشد! عصر همان روز راديو عراق را گرفتيم. داشت مى گفت: چند قايق ايرانى را در منطقه گسفه [؟] به آتش كشيده ايم. خنديديم و گفتيم: مثل هميشه اين دفعه هم كور خوانده ايد.

 

 

دشمن در پوست سگ

تازه از جبهه برگشته بودم و داشتم مى آمدم به سمت خانه كه در 'ياسوج' به برادرم برخوردم. او تازه مى خواست به منطقه اعزام بشود. هر چه اصرار كردم كه برگردد روستا تا بعد از چند روز با هم به منطقه برويم، قبول نكرد. گفتم: هر چه باداباد، من با او همراه مى شوم. از همان جا كج كردم به سمت جبهه. هر دو آمديم 'گردان محمد رسول الله (ص)'. ما را فرستادند كردستان، 'لشكر نصر خراسان' مستقر در 'حلبچه'. گردان جايگزين بوديم. يك شب كه پاسبخش بودم ديدم سگى كنار كمينها مى گردد. موضوع را با فرمانده مان در ميان گذاشتم. گفت اگر دوباره آمد، توانستى او را بكش وگرنه بگيرش چون او سگ نيست بلكه دشمن است. شب بعد او را ديديم و به هر نحوى بود اسيرش كرديم. يك عراقى بود در پوست سگ! و يكى ديگر را نيز كه با تقليد صداى روباه مشغول خنثى كردن مينها بود گرفتيم. به اين وسيله حيله دشمن نقش بر آب شد.

 

 

يک عمر سربازي در جبهه

سال 62 در 'دهلران' به برادر 'نورمحمد بيات ' برخوردم. آرپى جى روى دوشش بود. صدا زدم، آمد نزديك. از ديدن يكديگر خوشحال شديم. بعد از روبوسى به فكر فرو رفتم. به خودم گفتم: اين 'نورمحمد' تا حالا چندين مرتبه از سربازي فرار كرده و بارها و بارها به جبهه آمده، دو ماه و شش ماه. خوب چرا نمى رود سربازيش را بگذراند. از خودش پرسيدم. گفتم: در پاسگاه ژاندارمرى كه راحت تر هستى. اينجا توپ و تانك و... گفت: تو هنوز نمى دانى، چند وقت كه اينجا باشى خودت مى فهمى. به خدا قسم حاضرم تمام عمر سرباز باشم اما در بسيج و جبهه. اگر بخواهند اعدامم هم بكنند در پشت جبهه و عقبه نمى مانم. او بعدها مفقودالاثر شد.

 

 

صلوات بفرستيد

عصر همان روز اول عمليات، يك روحانى را كه دستش را با چفيه بسته بودند به اورژانس آوردند. كاملا هوشيار بود. براى معاينه و پانسمان، خودش روى تخت نشست و بازوى مجروحش را جلو برد. پزشك يار گروه ما ظرف قلوه اى را زير دستش گرفت تا خون دستش بعد از باز شدن به زمين نريزد. از همه جا بى خبر چفيه را باز كرد، در مقابل چشمان ما به سادگى افتادن يك برگ، دست قطع شده در ظرف افتاد، دور تا دور تخت برادران ايستاده بودند، لحظه اى سكوت همه جا را پر كرد، در همين اثنا آن برادر جانباز گفت: 'صلوات بفرستيد'.

 

 

فرمانده فرمانبر

با اين كه پايگاه ما امكاناتى نداشت، خصوصا در اوايل جنگ، هيچ وقت كمبودى احساس نمى كرديم. شايد به خاطر اين كه جهان آرا هم فرمانده خط بود، هم مأمور و هم مسئول تداركات و بالاخره در كنار ساير نگهبانان نگهبانى هم مى داد.

 

 

بايد سکوت را شکست

ابراهيم گنجگاهى، فرمانده گردانى در لشكر 31 عاشورا بود. مى گفت: 'در عمليات (؟) شركت داشتم. خط دشمن از همه طرف، به جز محور ما، شكسته بود. هرچه كرديم نتوانستيم يك تيربار را از كار بيندازيم. هركدام از برادران كه سرشان را از خاكريز مى بردند بالا، آن تيربار شليك مى كرد. هركارى بلد بودم كردم، اما نتوانستم خط و محورى را كه به ما سپرده بودند باز كنم. مرتب از آن طرف با بى سيم مى پرسيدند: 'پس شما چه كار مى كنيد؟ چرا خط را نمى شكنيد؟' هركس را مى فرستادم شهيد مى شد. از خدا خواستم كه هركارى مى خواهد بكند. ديگر كار از دست ما در رفته بود. غرق فكر و ذكر بودم كه برادرى بسيجى از جا بلند شد و شروع كرد تكبير گفتن. با شنيدن صداى او، بقيه هم الله اكبر گفتند و هم زمان زدند به خاكريز. كسى نبود كه جلوى ما را بگيرد يا جواب بچه ها را بدهد. به خاكريز دشمن كه رسيديم، ديديم همه سلاح هايشان را گذاشته و در رفته اند. باورمان نمى شد. آن جا بود كه فهميديم درعمليات هميشه هم نبايد سكوت كرد.

 

 

پيشروي

سال 63 بود. زمان عمليات بدر [19/12/63- شرق رودخانه دجله عراق و هورالهويزه]. نيروهاى ما از 'جزيره مجنون' گذشته و پيروزى و فتوحات چشمگيرى به دست آورده بودند. با اين وصف شايع شده بود كه 'صدام' اعلام كرده سربازان عراقى تا 'جفير' پيشروى كرده اند! بچه ها كه خود شاهد كذب اين ادعا بودند و مى ديدند نيروهايش با چه خفتى اسير مى شوند مى گفتند: البته صدام دروغ نمى گويد. لابد منظورش نقل و انتقال سريع اسرا به پشت جبهه و پيشروى آنها به سوى مواضع ما است. الحق هم خوب پيشروى مى كنند.

 

 

فکرش را هم نمي کردم

براى عمليات بيت المقدس سه [23/12/66 - منطقه عمومى سليمانيه، ماووت] داشتيم نيروهاى عمل كننده را از بقيه جدا مى كرديم. سرماى بيش از حد هوا و بلندى قله 'گوجار' موجب مى شد نتوانيم برادران كم سن و سال و كم بنيه را با خود ببريم. بالطبع آنها از دست ما دلخور مى شدند. روز قبل از عمليات دو نفر از نيروهاي كنار گذاشته شده آمدند پيش من. معلوم بود با خواهش و تمنا نمى شود راضيشان كرد. تصميمشان را گرفته بودند كه هر طور شده در عمليات شركت كنند. فكر كردم سنگ بيندازم جلو پايشان و از آنها كارى بخواهم كه نتوانند انجام دهند. گفتم: بسيار خوب شما را مى بريم به شرط اينكه از اين قله (قله اى نزديك سنگرها) بتوانيد سه مرتبه برويد بالا و برگرديد. فكرش را هم نمى كردم كه قبول كنند و پا پيش بگذارند. اما پذيرفتند. رفتند و برگشتند. اتفاقا در عمليات هم توانستند به اندازه خودشان مقاومت كنند.

 

 

چرا کمک تيربارچي

دوستى داشتيم به نام 'غلامرضا خسروجردى'. به طور مادرزادى يك پايش از ديگرى كوتاهتر بود. بنده خدا هر وقت به جبهه اعزام مى شد او را مى فرستادند واحد پشتيبانى و نمى گذاشتند جزو گردان باشد و به عمليات برود. روى همين اصل هميشه از برادران مسئول گله مند بود - او پاسدار قراردادى پنج ساله بود. تا اينكه در عمليات مرصاد [3/5/67- غرب كشور، كرند و اسلام آباد غرب] اجازه دادند به عنوان كمك تيربارچى در گردان رزمى باشد. بعد از شنيدن اين خبر مرتب زمين را مى بوسيد و خدا را شكر مى كرد. اما من از دست معاون گردان كه او را كمك گذاشته بود دلخور بودم. چون حمل جعبه تيربار براى اين بنده خدا مشكل بود و موقع راه رفتن مى لنگيد. 'رضا' در اين عمليات شهيد شد و ده ماه بعد از شهادت، جنازه اش پيدا شد. يك شب خواب او را ديدم. خودش هم از اينكه كمك تيربارچى بود ناراحت بود. مى گفت: اگر تيربارچى بودم شايد بيشتر مى توانستم خدمت كنم.

 

 

دو راهي بهشت

سال 62 به اتفاق جمعى از دوستان بسيجى عازم جبهه شديم. بعد از رفتن به لشكر با چند نفر ديگر از برادران به طور داوطلب و با معرفى فرماندهى، به يكى از گردانهاى خط شكن پيوستيم. دوره هاى كوتاه مدتى را گذرانديم. دشمن اقدام به تك كرده بود و براى مقابله با آن گردان ما عازم خط شد. پس از چند ساعت مقاومت، به محاصره درآمديم. همراه ما برادرى روحانى بود كه وقتى مجروح شدم مرا بوسيد و گفت: ناراحت نباش. الان حوريان بهشتى منتظر شما هستند. من هم گفتم: ممكن است آدرس آنها را بدهيد؟ او كه به اندازه كافى صميمى و حاضر جواب بود گفت: بله. يادداشت كن، 'دوراهى بهشت و جهنم. خيابان اسلام. كوچه تقوا. پلاك عدل و ايمان، جنب طبقه دوازده امامى.'

 

 

اسلام و آزاده

سپيده سحر بود كه تعدادى از دوستان ما كه به گشت و شناسايى رفته بودند با دشمن درگير شدند و به اسارت آنها درآمدند. چند ماه از آنها اطلاع نداشتيم تا اينكه نامه اى رمزى از آنها به دستمان رسيد؛ از برادر نورالله كريمى. نوشته بود سلام مرا به اسلام برسانيد و خواهرش آزاده و به صاحب خانه آنها آقاى روح الله بگوييد دل ما خيلى براى آنها تنگ شده است. نه تنها من بلكه همه ي دوستان و آشنايان جوياى احوال شما هستند.

 

جهاد در نهج البلاغه

جهاد در نهج البلاغه

تجليل از مجاهدان صدر اسلام :

خطبه 182
« وَأَزْمَعَ التَّرْحَالَ عِبَادُاللهِ الْأَخْيَارُ، وَبَاعُوا قَلِيلاً مِنَ الدُّنْيَا لاَ يَبْقَي، بِکَثِيرٍ مِنَ الْآخِرَةِ لاَيَفْنَي. مَا ضَرَّ إِخْوَانَنَا الَّذِينَ سُفِکَتْ دِمَاؤُهُمْ ـ وَهُمْ بِصِفِّينَ ـ أَلاَّ يَکُونُوا الْيَوْمَ أَحْيَاءً؟ يُسِيغُونَ الْغُصَصَ، وَيَشْرَبُونَ الرَّنْقَ! قَدْ ـ وَاللهِ ـ لَقُوا اللهَ فَوَفَّاهُمْ أُجُورَهُمْ، وَأَحَلَّهُمْ دَارَ الْأَمْنِ بَعْدَ خَوْفِهمْ ».

و بندگان گزيده خدا دل بر رخت بستن، دوختند، و اندک اين جهان را، که نپايد، به بسيار آن جهان، که به سر نيايد، فروختند. برادران ما که خونشان در صفين ريخته شد، زيان نکردند که امروز زنده نيستند- و به! که نديدند اينان که مانده‏اند، کيستند- تا پياپي ساغر غصه در گلو ريزند و شرنگ تيره- چنين زندگي- را بدان بياميزند. به خدا سوگند، خدا را ديدار کردند و مزد آنان را به کمال پرداخت، و از پس آنکه ترسان بودند در خانه امانشان ساکن ساخت.

 

مقام مجاهد :

حکمت 373
« وَمَنْ أَنْکرَهُ بِالسَّيْفِ لِتَکُونَ کَلِمَةُ اللهِ هِيَ الْعُلْيَا وَکَلِمَةُ الظَّالِمِينَ السُّفْلَي، فَذلِکَ الَّذِي أَصَابَ سَبيلَ الْهُدَي، وَقَامَ عَلَي الطَّريق، وَنَوَّرَ فِي قَلْبِهِ الْيَقِينُ ».

و آن که با شمشير به انکار برخاست تا کلام خدا بلند و گفتار ستمگران پست گردد، او کسي است که راه رستگاري را يافت و بر آن ايستاد، و نور يقين در دلش تافت.

 

برانگيختن به جهاد :

نامه 001
«وَبَادِرُوا جَهَادَ عَدُوِّکُمْ ».

و در جهاد با دشمنتان بر يکديگر پيشي جوييد.

 

نامه 034
« فَأَصْحِرْ لِعَدُوِّکَ، وَامْضِ عَلَي بَصيرَتِکَ، وَشَمِّرْ لِحَرْبِ مَنْ حَارَبَکَ، وَادْعُ إِلَي سَبِيلِ رَبِّکَ، وَأَکْثِرِالْإِسْتِعَانَةَ بِاللهِ يَکْفِکَ مَا أَهَمَّکَ، وَيُعِنْکَ عَلَي مَا يُنْزِلُ بِکَ، إِنْ شَاءَ اللهُ ».

پس به سوي دشمن برون شو، و با بينايي به راه بيفت و با آن که با تو در جنگ است آماده پيکار شو و مردم را به راه پروردگارت بخوان، و از خدا فراوان ياري خواه تا در آنچه ناآرامت مي‏دارد تو را کفايت کند، و در آنچه بر تو رسد ياري‏ات دهد، ان شاءالله.

 

اذن جنگ :

خطبه 192
« أَلاَ وَقَدْ قَطَعْتُمْ قَيْدَ الْإِسْلاَمِ، وَعَطَّلْتُمْ حُدُودَهُ، وَأَمَتُّمْ أَحْکَامَهُ. أَلاَ وَقَدْ أَمَرَنِيَ اللهُ بِقِتَالِ أَهْلِ الْبَغْي وَالْنَّکْثِ وَالْفَسَادِ فِي الْأَرْضِ، فَأَمَّا النَّاکِثُونَ فَقَدْ قَاتَلْتُ، وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَقَدْ جَاهَدْتُ، وَأَمَّا الْمَارِقَةُ فَقَدْ دَوَّخْتُ ».

هان! بدانيد که شما رشته- پيوند با- اسلام را گسستيد، و حدود آن را شکستيد، و احکام آن را کار نبستيد. بدانيد که خدا مرا فرموده است با تجاوزکاران و پيمان‏گسلان، و تبهکاران در زمين پيکار کنم. اما با پيمان‏گسلان جنگيدم و با از حق برون‏شدگان ستيزيدم، و از دين بيرون‏شدگان را زبون ساختم.

 

هدف از جنگ و جهاد :

خطبه 033
« فَلاََنْقُبَنَّ الْبَاطِلَ حَتَّي يَخْرُجَ الْحَقُّ مِنْ جَنْبِهِ. عليه مَالي وَلِقُرَيْش! وَاللهِ لَقَدْ قَاتَلْتُهُمْ کَافِرِينَ، وَلاَُقَاتِلَنَّهُمْ مَفْتُونِينَ، وَإِنِّي لَصَاحِبُهُمْ بِالاَْمْسِ، کَمَا أَنَا صَاحِبُهُمُ الْيَوْمَ! ».

باطل را مي‏شکافم تا حق از کنار آن به درآيد، مرا چه با قريش اگر با من به جنگ برآيد. به خدا سوگند، آن روز که کافر بودند با آنان پيکار نمودم، و اکنون که فريب خورده‏اند آماده کارزارم. من ديروز هماورد آنان بودم و امروز هم پاي پس نمي‏گذارم.

 

نامه 045
« وَلَوْ أَمْکَنَتِ الْفُرَصُ مِنْ رِقَابِهَا لَسَارَعْتُ إِلَيْهَا،سَأَجْهَدُ فِي أَنْ أُطَهِّرَ الْأَرضَ مِنْ هذَا الشَّخْصِ الْمَعْکُوسِ، وَالْجِسْمِ الْمَرْکُوسِ ».

و اگر فرصت دست دهد به پيکار همه بشتابم، و خواهم کوشيد تا زمين را از اين شخص از فطرت برگشته و کالبد خرد سرگشته پاک سازم .

 

خطبه 104
« وَايْمُ اللهِ، لَأَبْقُرَنَّ الْبَاطِلَ حَتَّي أُخْرِجَ الْحَقَّ مِنْ خَاصِرَتِهِ! ».

به خدا سوگند، درون باطل را چاک مي‏زنم تا حق را از تهي‏گاه آن بيرون کنم.

 

خطبه 131
« اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَکُنِ الَّذِي کَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِي سُلْطَانٍ، وَلاَ الِْتمَاسَ شِيءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ، وَلکِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِکَ، وَنُظْهِرَ الْإِصْلاَحَ فِي بِلاَدِکَ، فَيَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِکَ، وَتُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِکَ ».

خدايا! تو مي‏داني آنچه از ما رفت، نه به خاطر رغبت در قدرت بود، و نه از دنيا ناچيز خواستن زيادت. بلکه مي‏خواستيم نشانه‏هاي دين را به جايي که بود بنشانيم، و اصلاح را در شهرهايت ظاهر گردانيم. تا بندگان ستمديده‏ات را ايمني فراهم آيد، و حدود ضايع مانده‏ات اجرا گردد.

 

بررسي ثمرات جنگ :

خطبه 043
« وَلَقَدْ ضَرَبْتُ أَنْفَ هذَا الْأَمْرِ وَعَيْنَهُ، وَقَلَّبْتُ ظَهْرَهُ وَبَطنَهُ، فَلَمْ أَرَ لِي فِيهِ إِلاَّ الْقِتَالَ أَوِ الْکُفْرَ ».

من این کار را نیک سنجیدم، و درون برون آن را ژرف دیدم، باید جنگید یا به کفر گرایید.

 

خطبه 054
« وَقَدْ قَلَّبْتُ هذَا الْأَمْرَ بَطْنَهُ وَظَهْرَهُ حَتَّي مَنَعَنِي النَّوْمَ، فَمَا وَجَدْتُنِي يَسَعْني إِلاَّ قِتَالُهُمْ أَوِ الْجُحُودُ بِمَا جَاءَ نِی بِهِ مُحَمَّدٌ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ... ».

پشت و روي اين کار را نگريستم، و ديدم جزاين رهي نيستم که جنگ با آنان را پيش گيرم، يا آنچه را محمّد صلّی اللّه علیه و آله براي من آورده است نپذيرم.

 

استقامت و اراده آهنين :

خطبه 022
« وَمِنَ العَجَبِ بَعْثُهُمْ إِلَيَّ أَنْ أَبْرُزَ لِلطِّعَانِ! وَأَنْ أَصْبِرَ لِلْجِلادِ! هَبِلَتْهُمُ الْهَبُولُ! لَقَدْ کُنْتُ وَمَا أُهَدَّدُ بِالْحَرْبِ، وَلاَ أُرَهَّبُ بِالضَّرْبِ! وَإِنِّي لَعَلَي يَقِينٍ مِنْ رَبِّي، وَغَيْرِ شُبْهَة مِنْ دِيني ».

شگفتا! از من مي‏خواهند به ميدان کارزار آيم، و در نبرد پايداري نمايم، مادر بر آنان بگريد، تا کنون کس مرا از جنگ نهراسانده و از شمشير نترسانده، که من به خداي خود يقين دارم و در دين خويش شبهتي نيارم.

 

خطبه 241
« وَاللهُ مُسْتأْدِيکُمْ شُکْرَهُ، وَمُوَرِّثُکُمْ أَمْرَهُ، وَمُمْهِلُکُمْ فِي مِضْمارٍ مَحْدُودٍ، لِتَتَنَازَعُوا سَبَقَهُ، فَشدُّوا عُقَدَ الْمَآزِرِ، وَاطْوُوا فُضُولَ الْخَوَاصِر ».

و خدا گزاردن سپاس خود را در گردن شما نهاده است، و کار- حکومت- خويش را - در دستتان- گذارده، و در مسابقت جايي محدود فرصتتان داده تا براي پيش افتادن- برخيزيد- و با يکديگر بستيزيد. پس ميان را استوار ببنديد، و زيادت دامن را براي کار در چينيد.

 

انتخاب افراد رزمي :

نامه 042
« فَقَدْ أَرَدْتُ الْمَسِيرَ إِلَي ظَلَمَةِ أَهْلِ الشَّامِ، وَأَحْبَبْتُ أَنْ تَشْهَدَ مَعِي، فَإِنَّکَ مِمَّنْ أَسْتَظْهِرُ بِهِ عَلَي جِهَادِ الْعَدُوِّ، وَإِقَامَةِ عَمُودِ الدِّيِنِ، إِنْ شَاءَ اللهُ ».

من مي‏خواهم به سروقت ستمکاران شام بروم، و دوست داشتم تو با من باشي چه تو از کساني هستي که از آنان در جهاد با دشمن ياري خواهند و بديشان ستون دين را برپا دارند، ان شاءالله.

 

حفظ اسرار نظامي :

نامه 050
« أَلاَ وَإِنَّ لَکُمْ عِنْدِي أَلاَّ أَحْتَجِزَ دُونَکُمْ سِرّاً إِلاَّ فِي حَرْبٍ، وَلاَ أَطْوِيَ دُونَکُمْ أَمْراً إِلاَّ فِي حُکْمٍ ».

بدانيد حق شماست بر من که چيزي را از شما نپوشانم جز راز جنگ که از پوشاندن آن ناگذرانم، و کاري را جز در حکم شرع بي راي زدن با شما انجام ندهم.

 

رزمندگان اسلام ، مجذوب جاذبه حق :

نامه 015
« اللَّهُمَّ إِلَيْکَ أَفْضَتِ الْقُلُوبُ، وَمُدَّتِ الْأََعْنَاقُ، وَشَخَصَتِ الْأََبْصَارُ، وَنُقِلَتِ الْأََقْدَامُ، وَأُنْضِيَتِ الْأََبْدَانُ. اللَّهُمَّ قَدْ صَرَّحَ مَکْنُونُ الشَّنَآنِ، وَجَاشَتْ مَرَاجِلُ الْأَضْغَانِ. اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْکُوا إِلَيکَ غَيْبَةَ نَبِيِّنَا، وَکَثْرَةَ عَدُوِّنَا، وَتَشَتُّتَ أَهْوَائِنَا (( رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنْتَ خَيْرُ الْفَاتِحِينَ )) ».

و چون دشمن را آماده جنگ مي‏ديد، مي‏گفت : خدايا دلها به سوي تو روانه است، و گردنها به درگاه تو کشيده، ديده‏ها به آستان تو دوخته و گامها در راه تو نهاده، و تن‏ها در خدمت تو لاغر گرديده. خدايا دشمنيهاي پوشيده آشکار است و در خروش، و ديگهاي کينه در جوش. خدايا به تو شکوه آريم که پيامبرمان را ميان خود نداريم، و دشمنان ما بسيار است و هر يکي‏مان چيزي را خواستار خدايا! ميان ما و دشمنانمان به حق داوري فرما، که تو بهترين داوراني.

 

هوشياري و بيداري جنگجو :

نامه 011

« وَإِذَا غَشِيکُمُ اللَّيْلُ فَاجْعَلُوا الرِّمَاحَ کِفَّةً، وَلاَ تَذُوقُوا النَّوْمَ إِلاَّ غِرَاراً أَوْ مَضْمَضَةً ».

و چون شب شما را فراگرفت، نيزه‏ها را گرداگرد خود برپا داريد و مخوابيد جز اندک، يا لختي بخوابيد و لختي بيدار مانيد.

 

نامه 062
« وَإِنَّ أَخَا الْحَرْبِ الْأََرِقُ، وَمَنْ نَامَ لَمْ يُنَمْ عنْهُ ».

همانا جنگجو بيدار است، و آنکه بخواب رود چشمي پي او باز و هشيار.

 

صبر و سكوت انقلابي :

خطبه 026
« فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَيْسَ لِي مُعِينٌ إِلاَّ أَهْلُ بَيْتِي، فَضَنِنْتُ بِهمْ عَنِ المَوْتِ، وَأَغْضَيْتُ عَلَي القَذَي، وَشَرِبْتُ عَلَي الشَّجَا، وَصَبَرْتُ عَلَي أَخْذِ الْکَظَمِ، وَعَليْ أَمَرَّ مِنْ طَعْمِ الْعَلْقَمِ ».

نگريستم و ديدم مرا ياري نيست، و جز کسانم مددکاري نيست. دريغ آمدم که آنان دست به ياريم گشايند، مبادا که به کام مرگ درآيند. ناچار خار غم در ديده شکسته، نفس در سينه و گلو بسته، از حق خود چشم پوشيدم و شربت تلخ شکيبايي نوشيدم.

 

صلح و امنيت :

نامه 053
« وَلاَ تَدْفَعَنَّ صُلْحاً دَعَاکَ إِلَيْهِ عَدُوُّ کَ لِلَّهِ فِيهِ رِضيً، فإِنَّ فِي الصُّلْحِ دَعَةً لِجُنُودِکَ، وَرَاحَةً مِنْ هُمُومِکَ، وأَمْناً لِبِلاَدِکَ ».

و از صلحی که دشمن تو را بدان خواند، و رضای خدا در آن بود، روی متاب که آشتی، سربازان تو را آسایش رساند.واز اندوه هایت برهاند و شهرهایت ایمن ماند.

جهاد در قرآن كريم

جهاد در قرآن كريم

فلسفه جهاد :

البقرة : 193
وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ ...

و با آنها پيكار كنيد؛ تا فتنه (و بت پرستى، و سلب آزادى از مردم،) باقى نماند؛ و دين، مخصوص خدا گردد.

 

البقرة : 251
... وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَ لكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعالَمينَ .

و اگر خداوند، بعضى از مردم را به وسيله بعضى ديگر دفع نمى‏كرد، زمين را فساد فرامى‏گرفت، ولى خداوند نسبت به جهانيان، لطف و احسان دارد.

 

الأنفال : 39
وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِما يَعْمَلُونَ بَصيرٌ

و با آنها پيكار كنيد، تا فتنه [شرك و سلب آزادى‏] برچيده شود، و دين (و پرستش) همه مخصوص خدا باشد. و اگر آنها (از راه شرك و فساد بازگردند، و از اعمال نادرست) خوددارى كنند، (خداوند آنها را مى‏پذيرد؛) خدا به آنچه انجام مى‏دهند بيناست.

 

التوبة : 14
قاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَيْديكُمْ وَ يُخْزِهِمْ وَ يَنْصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ وَ يَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنينَ

با آنها پيكار كنيد، كه خداوند آنان را به دست شما مجازات مى‏كند؛ و آنان را رسوا مى‏سازد؛ و سينه گروهى از مؤمنان را شفا مى‏بخشد (؛ و بر قلب آنها مرهم مى‏نهد).

 

ضرورت و وجوب جهاد :

البقرة : 216
كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ

جهاد در راه خدا، بر شما مقرّر شد؛ در حالى كه برايتان ناخوشايند است. چه بسا چيزى را خوش نداشته باشيد، حال آن كه خيرِ شما در آن است؛ و يا چيزى را دوست داشته باشيد، حال آنكه شرِّ شما در آن است. و خدا مى‏داند، و شما نمى‏دانيد.

 

فضيلت جهاد :

البقرة : 218
إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ الَّذينَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ أُولئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ

كسانى كه ايمان آورده و كسانى كه هجرت كرده و در راه خدا جهاد نموده‏اند، آنها اميد به رحمت پروردگار دارند و خداوند آمرزنده و مهربان است.

 

التوبة : 121
وَ لا يُنْفِقُونَ نَفَقَةً صَغيرَةً وَ لا كَبيرَةً وَ لا يَقْطَعُونَ وادِياً إِلاَّ كُتِبَ لَهُمْ لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ

و هيچ مال كوچك يا بزرگى را (در اين راه) انفاق نمى‏كنند، و هيچ سرزمينى را (بسوى ميدان جهاد و يا در بازگشت) نمى‏پيمايند، مگر اينكه براى آنها نوشته مى‏شود؛ تا خداوند آن را بعنوان بهترين اعمالشان، پاداش دهد.

 

الحجرات : 15
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ

مؤمنان واقعى تنها كسانى هستند كه به خدا و رسولش ايمان آورده‏اند، سپس هرگز شكّ و ترديدى به خود راه نداده و با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد كرده‏اند؛ آنها راستگويانند.

 

فضيلت و برتري مجاهدان :

النساء : 74
... وَ مَنْ يُقاتِلْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ فَيُقْتَلْ أَوْ يَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتيهِ أَجْراً عَظيماً

و آن كس كه در راه خدا پيكار كند، و كشته شود يا پيروز گردد، پاداش بزرگى به او خواهيم داد.

 

الأنفال : 74
وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ الَّذينَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَريمٌ

و آنها كه ايمان آوردند و هجرت نمودند و در راه خدا جهاد كردند، و آنها كه پناه دادند و يارى نمودند، آنان مؤمنان حقيقى‏اند؛ براى آنها، آمرزش (و رحمت خدا) و روزى شايسته‏اى است.

 

العنكبوت : 69
وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنينَ

و آنها كه در راه ما (با خلوص نيّت) جهاد كنند، قطعاً به راه‏هاى خود، هدايتشان خواهيم كرد؛ و خداوند با نيكوكاران است.

 

اذن جنگ و جهاد :

البقرة : 191
وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ ...

و آنها را [=بت پرستانى كه از هيچ گونه جنايتى ابا ندارند] هر كجا يافتيد، به قتل برسانيد؛ و از آن جا كه شما را بيرون ساختند [=مكه‏]، آنها را بيرون كنيد. و فتنه (و بت پرستى) از كشتار هم بدتر است.

 

التوبة : 12
وَ إِنْ نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا في‏ دينِكُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ

و اگر پيمانهاى خود را پس از عهد خويش بشكنند، و آيين شما را مورد طعن قرار دهند، با پيشوايان كفر پيكار كنيد؛ چرا كه آنها پيمانى ندارند؛ شايد (با شدّت عمل) دست بردارند.

 

الحج : 39
أُذِنَ لِلَّذينَ يُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ نَصْرِهِمْ لَقَديرٌ

به كسانى كه جنگ بر آنان تحميل گرديده، اجازه جهاد داده شده است؛ چرا كه مورد ستم قرار گرفته‏اند و خدا بر يارىِ آنها تواناست.

 

التحریم : 9
يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصيرُ

اى پيامبر! با كفّار و منافقین پیکار كن و بر آنان سخت بگير! جايگاهشان جهنم است و بد فرجامی است!

 

برانگيختن به چهاد :

البقرة : 190
وَ قاتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ الَّذينَ يُقاتِلُونَكُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدينَ

و در راه خدا، با كسانى كه با شما مى‏جنگند، نبرد كنيد؛ و از حدّ تجاوز نكنيد، كه خدا تعدّى‏كنندگان را دوست نمى‏دارد.

 

البقرة : 244
وَ قاتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليمٌ

و در راه خدا، پيكار كنيد؛ و بدانيد خداوند، شنوا و داناست.

 

المائدة : 35
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَةَ وَ جاهِدُوا في‏ سَبيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد؛ و وسيله‏اى براى تقرب به او بجوئيد؛ و در راه او جهاد كنيد، باشد كه رستگار شويد.

 

الحج : 78
وَ جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباكُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ ...

و در راه خدا جهاد كنيد، و حقّ جهادش را ادا نماييد؛ او شما را برگزيد، و در دين (اسلام) كار سنگين و سختى بر شما قرار نداد.

 

تاكتيك هاي نظامي :

النساء : 94
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ فَتَبَيَّنُوا...

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! هنگامى كه در راه خدا گام مى‏زنيد (و به سفرى براى جهاد مى‏رويد)، تحقيق كنيد.

 

الأنفال : 12
... فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ

ضربه‏ها را بر بالاتر از گردن (بر سرهاى دشمنان) فرود آريد؛ و همه انگشتانشان را قطع كنيد!

 

التوبة : 36
... وَ قاتِلُوا الْمُشْرِكينَ كَافَّةً كَما يُقاتِلُونَكُمْ كَافَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقينَ

و (به هنگام نبرد) با مشركان، دسته جمعى پيكار كنيد، همان گونه كه آنها دسته جمعى با شما پيكار مى‏كنند؛ و بدانيد خداوند با پرهيزگاران است.

 

شكست و پيروزي به اراده ي خدا :

آل‏عمران : 166
وَ ما أَصابَكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَ لِيَعْلَمَ الْمُؤْمِنينَ

و آنچه (در روز احد،) در روزى كه دو دسته [=مؤمنان و كافران‏] با هم روبرو شدند به شما رسيد، به فرمان خدا (و طبق سنّت الهى) بود؛ و براى اين بود كه مؤمنان را مشخّص كند.

 

الأنفال : 18
ذلِكُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ مُوهِنُ كَيْدِ الْكافِرينَ

(سرنوشت مؤمنان و كافران،) همان بود (كه ديديد!) و خداوند سست‏كننده نقشه‏هاى كافران است.

 

استقامت در جنگ :

آل‏عمران : 146
وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثيرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَكانُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرينَ

چه بسيار پيامبرانى كه مردان الهى فراوانى به همراه آنان جنگ كردند. آنها هيچ گاه در برابر آنچه در راه خدا به آنان مى‏رسيد، سست و ناتوان نشدند؛ و خداوند استقامت‏كنندگان را دوست دارد.

 

آل‏عمران : 200
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! استقامت كنيد؛ و در برابر دشمنان (نيز)، پايدار باشيد و از مرزهاى خود، مراقبت كنيد و از خدا بپرهيزيد، شايد رستگار شويد.

 

دشمن شناسي :

الممتحنة : 9
إِنَّما يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ قاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ أَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ وَ ظاهَرُوا عَلى‏ إِخْراجِكُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ

شما را تنهاي از دوستى و رابطه با كسانى نهى مى‏كند كه در امر دين با شما پيكار كردند و شما را از خانه هايتان بيرون راندند يا به بيرون‏راندن شما كمك كردند و هر كس با آنان رابطه دوستى داشته باشد ظالم و ستمگر است.

 

دشمن ، همواره در كمين :

البقرة : 217
... وَ لا يَزالُونَ يُقاتِلُونَكُمْ حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دينِكُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا وَ مَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دينِهِ فَيَمُتْ وَ هُوَ كافِرٌ فَأُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ .

و مشركان، پيوسته با شما مى‏جنگند، تا اگر بتوانند شما را از آيينتان برگردانند؛ ولى كسى كه از آيينش برگردد، و در حال كفر بميرد، تمام اعمال نيك (گذشته ی) او، در دنيا و آخرت، بر باد مى‏رود؛ و آنان اهل دوزخند؛ و هميشه در آن خواهند بود.

 

موانع جهاد :

التوبة : 38
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا ما لَكُمْ إِذا قيلَ لَكُمُ انْفِرُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَ رَضيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ قَليلٌ

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! چرا هنگامى كه به شما گفته مى‏شود: «به سوى جهاد در راه خدا حركت كنيد.» بر زمين سنگينى مى‏كنيد (و سستى به خرج مى‏دهيد)؟! آيا به زندگى دنيا به جاى آخرت راضى شده‏ايد؟! با اينكه متاع زندگى دنيا، در برابر آخرت، جز اندكى نيست.

 

جهاد گريزي :

التوبة : 38
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا ما لَكُمْ إِذا قيلَ لَكُمُ انْفِرُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَ رَضيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ قَليلٌ

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! چرا هنگامى كه به شما گفته مى‏شود: «به سوى جهاد در راه خدا حركت كنيد.» بر زمين سنگينى مى‏كنيد (و سستى به خرج مى‏دهيد)؟! آيا به زندگى دنيا به جاى آخرت راضى شده‏ايد؟! با اينكه متاع زندگى دنيا، در برابر آخرت، جز اندكى نيست.

 

التوبة : 39
إِلاَّ تَنْفِرُوا يُعَذِّبْكُمْ عَذاباً أَليماً وَ يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ وَ لا تَضُرُّوهُ شَيْئاً وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ

اگر (به سوى ميدان جهاد) حركت نكنيد، شما را مجازات دردناكى مى‏كند، و گروه ديگرى غير از شما را به جاى شما قرار مى‏دهد؛ و هيچ زيانى به او نمى‏رسانيد؛ و خداوند بر هر چيزى تواناست.

 

التوبة : 49
وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لي‏ وَ لا تَفْتِنِّي أَلا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحيطَةٌ بِالْكافِرينَ

بعضى از آنها مى‏گويند: «به ما اجازه ده (تا در جهاد شركت نكنيم)، و ما را به گناه نيفكن»! آگاه باشيد آنها (هم اكنون) در گناه سقوط كرده‏اند؛ و جهنم، كافران را احاطه كرده است.

 

معافان از جهاد :

الفتح : 17
لَيْسَ عَلَى الْأَعْمى‏ حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْمَريضِ حَرَجٌ وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ مَنْ يَتَوَلَّ يُعَذِّبْهُ عَذاباً أَليماً

بر نابينا و لنگ و بيمار گناهى نيست (اگر در ميدان جهاد شركت نكنند)؛ و هر كس خدا و رسولش را اطاعت نمايد، او را در باغهاى (از بهشت) وارد مى‏كند كه نهرها از زير (درختانش) جارى است؛ و آن كس كه سرپيچى كند، او را به عذاب دردناكى گرفتار مى‏سازد!

 

اسيران جنگي :

الأنفال : 70
يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِمَنْ في‏ أَيْديكُمْ مِنَ الْأَسْرى‏ إِنْ يَعْلَمِ اللَّهُ في‏ قُلُوبِكُمْ خَيْراً يُؤْتِكُمْ خَيْراً مِمَّا أُخِذَ مِنْكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ

اى پيامبر! به اسيرانى كه در دست شما هستند بگو: «اگر خداوند، خيرى در دلهاى شما بداند، (و نيّات پاكى داشته باشيد،) بهتر از آنچه از شما گرفته شده به شما مى‏دهد؛ و شما را مى‏بخشد و خداوند آمرزنده و مهربان است.»

جهاد در صحيفه سجاديه

جهاد در صحيفه سجاديه

هدف از جنگ و جهاد :

دعای 2/ بند7-3
«3»اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ أَمِينِكَ عَلَى وَحْيِكَ ، وَ نَجِيبِكَ مِنْ خَلْقِكَ ، وَ صَفِيِّكَ مِنْ عِبَادِكَ ، إِمَامِ الرَّحْمَةِ ، وَ قَائِدِ الْخَيْرِ ، وَ مِفْتَاحِ الْبَرَكَةِ . «4»كَمَا نَصَبَ لِأَمْرِكَ نَفْسَهُ «5»وَ عَرَّضَ فِيكَ لِلْمَكْرُوهِ بَدَنَهُ «6»وَ كَاشَفَ فِي الدُّعَاءِ إِلَيْكَ حَامَّتَهُ «7»وَ حَارَبَ فِي رِضَاكَ أُسْرَتَهُ.

خداوندا بر محمّد -امين وحيت و برگزيده از آفريدگانت و دوست تو از بندگانت، آن پيشواى رحمت و رهبر خير و كليد بركت- درود فرست. همچنان كه او براى فرمان تو خود را به تلاش انداخت. و به خاطر تو، بدنش را در معرض سختى قرار داد. و در دعوت به سوى تو با خويشانش، آشكارا به ستيز پرداخت. و در (راه) خوشنودى تو، با قبيله‏اش جنگيد.

 

دعای 2/ بند20 و 21 و 22
«20»فَغَزَاهُمْ فِي عُقْرِ دِيَارِهِمْ . «21»وَ هَجَمَ عَلَيْهِمْ فِي بُحْبُوحَةِ قَرَارِهِمْ . «22»حَتَّى ظَهَرَ أَمْرُكَ ، وَ عَلَتْ كَلِمَتُكَ ، وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ.

پس در وسط ديارشان به جنگ آنها رفت. و در ميان قرارگاهشان، بر آنان هجوم برد. تا اينكه فرمان تو آشكار شد و سخن تو، بلند گرديد. اگر چه مشركان نمى‏پسنديدند.

 

دعا براي مجاهدان :

دعای 27/ بند 1
«1»اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ حَصِّنْ ثُغُورَ الْمُسْلِمِينَ بِعِزَّتِكَ ، وَ أَيِّدْ حُمَاتَهَا بِقُوَّتِكَ ، وَ أَسْبِغْ عَطَايَاهُمْ مِنْ جِدَتِكَ .

خداوندا بر محمّد و خاندانش درود فرست و به عزّت خود، مرزهاى مسلمانان را استوار فرما و به قدرت خويش، نگهبانان آن را يارى ده و از دارايى خويش، بخشش‏هاى آنان را فراوان ساز.

 

دعای 27/ بند 3
«3»اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ عَرِّفْهُمْ مَا يَجْهَلُونَ ، وَ عَلِّمْهُمْ مَا لَا يَعْلَمُونَ ، وَ بَصِّرْهُمْ مَا لَا يُبْصِرُونَ .

خداوندا بر محمّد و خاندانش درود فرست و آنچه را نمى‏شناسند، به آنان بشناسان و آنچه نمى‏دانند، به ايشان بياموز و به آنچه بينايى ندارند، بينا ساز.

 

دعای 27/ بند 15
«15»فَإِذَا صَافَّ عَدُوَّكَ وَ عَدُوَّهُ فَقَلِّلْهُمْ فِي عَيْنِهِ ، وَ صَغِّرْ شَأْنَهُمْ فِي قَلْبِهِ ، وَ أَدِلْ لَهُ مِنْهُمْ ، وَ لَا تُدِلْهُمْ مِنْهُ ، فَإِنْخَتَمْتَ لَهُ بِالسَّعَادَةِ ، وَ قَضَيْتَ لَهُ بِالشَّهَادَةِ فَبَعْدَ أَنْ يَجْتَاحَ عَدُوَّكَ بِالْقَتْلِ ، وَ بَعْدَ أَنْ يَجْهَدَ بِهِمُ الْأَسْرُ ، وَ بَعْدَ أَنْ تَأْمَنَ أَطْرَافُ الْمُسْلِمِينَ ، وَ بَعْدَ أَنْ يُوَلِّيَ عَدُوُّكَ مُدْبِرِينَ .

پس هرگاه با دشمن تو و دشمن خودش روبرو شد، آنها را در چشمش اندك نما و مقامشان را در دلش كوچك گردان و او را بر آنان پيروز فرما و آنها را بر او چيره نساز. پس اگر (زندگى‏اش را) براى او به خوش‏بختى پايان دادى و شهادت را برايش رقم زدى، بعد از آن باشد كه دشمنت را با كشتن نابود نموده و با اسيرى، ايشان را به سختى افكنده و مرزهاى مسلمانان ايمن شده و دشمنت روگردانده، فرار نموده است.

 

دعای 27/ بند 17
«17»اللَّهُمَّ وَ أَيُّمَا مُسْلِمٍ أَهَمَّهُ أَمْرُ الْإِسْلَامِ ، وَ أَحْزَنَهُ تَحَزُّبُ أَهْلِ الشِّرْكِ عَلَيْهِمْ فَنَوَى غَزْواً ، أَوْ هَمَّ بِجِهَادٍ فَقَعَدَ بِهِ ضَعْفٌ ، أَوْ أَبْطَأَتْ بِهِ فَاقَةٌ ، أَوْ أَخَّرَهُ عَنْهُ حَادِثٌ ، أَوْ عَرَضَ لَهُ دُونَ إِرَادَتِهِ مَانِعٌ فَاكْتُبِ اسْمَهُ فِي الْعَابِدِينَ ، وَ أَوْجِبْ لَهُ ثَوَابَ الُْمجَاهِدِينَ ، وَ اجْعَلْهُ فِي نِظَامِ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِينَ .

خداوندا و هر مسلمانى كه امر اسلام او را نگران ساخت و اجتماع مشركان بر ضدّ ايشان، اندوهگينش نمود، از اين رو قصد جنگ كرد، و آهنگ جهاد نمود، امّا ناتوانى او را بازداشت، يا فقر او را به درنگ واداشت، يا حادثه‏اى او را (از جهاد) عقب انداخت، يا مانعى در راه اراده‏اش ايجاد شد؛ پس نام او را در عبادت‏كنندگان بنويس و پاداش مجاهدان را براى او واجب گردان و او را در صف شهيدان و صالحان قرار ده.

 

ياري دادن مجاهدان :

دعای 27/ بند 16

«16»اللَّهُمَّ وَ أَيُّمَا مُسْلِمٍ خَلَفَ غَازِياً أَوْ مُرَابِطاً فِي دَارِهِ ، أَوْ تَعَهَّدَ خَالِفِيهِ فِي غَيْبَتِهِ ، أَوْ أَعَانَهُ بِطَائِفَةٍ مِنْ مَالِهِ ، أَوْ أَمَدَّهُ بِعِتَادٍ ، أَوْ شَحَذَهُ عَلَى جِهَادٍ ، أَوْ أَتْبَعَهُ فِي وَجْهِهِ دَعْوَةً ، أَوْ رَعَى لَهُ مِنْ وَرَائِهِ حُرْمَةً ، فَآجِرْ لَهُ مِثْلَ أَجْرِهِ وَزْناً بِوَزْنٍ وَ مِثْلًا بِمِثْلٍ ، وَ عَوِّضْهُ مِنْ فِعْلِهِ عِوَضاً حَاضِراً يَتَعَجَّلُ بِهِ نَفْعَ مَا قَدَّمَ وَ سُرُورَ مَا أَتَى بِهِ ، إِلَى أَنْ يَنْتَهِيَ بِهِ الْوَقْتُ إِلَى مَا أَجْرَيْتَ لَهُ مِنْ فَضْلِكَ ، وَ أَعْدَدْتَ لَهُ مِنْ كَرَامَتِكَ

خداوندا و هر مسلمانى كه جنگجويى يا مرزدارى را، در (امور) خانه‏اش جانشين شد، يا در نبود او خانواده‏اش را نگهدارى كرد، يا او را به پاره‏اى از دارايى خود يارى داد، يا او را با ساز و برگ جنگ كمك نمود، يا او را بر جهاد تشويق كرد، يا او را با دعا در جهتى كه به آن رو آورد همراهى نمود، يا آبرويش را در نبود او نگهداشت؛ پس وى را همسنگ و همگون پاداش او، پاداش ده و كارش را عوضِ نقد عطا كن كه سود آنچه پيش فرستاده و شادى آنچه را انجام داده، به زودى دريافت كند. تا آنگاه كه زمان او به پايان رسد، به آنچه از فضلت براى او _______

 

امدادهاي غيبي در جنگ :

دعای 2/ بند 19
«19»فَنَهَدَ إِلَيْهِمْ مُسْتَفْتِحاً بِعَوْنِكَ ، وَ مُتَقَوِّياً عَلَى ضَعْفِهِ بِنَصْرِكَ .

پس با اميد به پيروزى به يارى تو، و با قوّت بخشيدن ضعف خود به كمك تو، به سوى آنان تاخت.

 

دعای 22/ بند 5
«5»اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، ... ، وَ اجْعَلْنِي فِي كُلِّ حَالَاتِي مَحْفُوظاً مَكْلُوءاً مَسْتُوراً مَمْنُوعاً مُعَاذاً مُجَاراً .

خداوندا بر محمّد و خاندانش درود فرست و مرا در همه حالت‏هايم، محفوظ، نگاه‏داشته، (گناهانم را) پنهان‏شده، (در برابر دشمنانم) حمايت‏شده، پناه‏داده‏شده، (از عذاب الهى) امان‏داده‏شده قرار ده.

 

درخواست مجاهدان از خدا :

دعای 8/ بند 4 و 1
«1»اللَّهُمَّ إِنيِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ ... «4» أَنْ نَعْضُدَ ظَالِماً ، أَوْ نَخْذُلَ مَلْهُوفاً ، أَوْ نَرُومَ مَا لَيْسَ لَنَا بِحَقٍّ ، ...

خداوندا به تو پناه مى‏برم از اينكه ستمگرى را كمك كنيم يا آنكه ستم‏ديده‏اى را خوار گردانيم يا آنچه حقّ ما نيست بخواهيم .

 

دعای 8/ بند 8
«8»وَ نَعُوذُ بِكَ مِنْ شَمَاتَةِ الْأَعْدَاءِ ،...

و پناه مى‏بريم به تو از سرزنش دشمنان .

 

دعای20/ بند 13
«13»اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِي رُوعِي مِنَ الَّتمَنِّي وَ التَّظَنِّي وَ الْحَسَدِ ذِكْراً لِعَظَمَتِكَ ، وَ تَفَكُّراً فِي قُدْرَتِكَ ، وَ تَدْبِيراً عَلَى عَدُوِّكَ ...

خداوندا به جاى آنچه شيطان از آرزو و خيال‏بافى و رشك، در دل من مى‏افكند، ياد بزرگى‏ات و انديشه در قدرتت و تدبير عليه دشمنت، را قرار ده.

 

دعای 23/ بند 6
«6»وَ أَعِذْنِي وَ ذُرِّيَّتِي مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ ، ... ، وَ مِنْ شَرِّ كُلِّ سُلْطَانٍ عَنِيدٍ ، ... ، وَ مِنْ شَرِّ كُلِّ مَنْ نَصَبَ لِرَسُولِكَ وَ لِأَهْلِ بَيْتِهِ حَرْباً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ ، ... ، إِنَّكَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ .

و من و فرزندانم را از شيطانِ رانده شده و از شرّ هر پادشاهِ ستمگر و از شرّ هر جنّ و انس كه براى پيامبرت و خاندان او جنگى به‏پا نمودند ، پناه ده. به درستى كه تو بر راه راستى.

 

دعای 48/ بند 14
«14»...، وَ لَا تُشْمِتْ بِي عَدُوِّي ، وَ لَا تُمَكِّنْهُ مِنْ عُنُقِي ، وَ لَا تُسَلِّطْهُ عَلَيَّ

و دشمنم را بر من شاد نگردان و او را بر من توانا نساز و او را بر من مسلّط نگردان.

 

دعای 47/ بند 119
«119»وَ أَعِذْنِي مِنْ شَمَاتَةِ الْأَعْدَاءِ ، ... .

و مرا از سرزنش دشمنان پناه ده.

 

نفرين در حق دشمنان :

دعای 27/ بند 6
«6»اللَّهُمَّ عَقِّمْ أَرْحَامَ نِسَائِهِمْ ، وَ يَبِّسْ أَصْلَابَ رِجَالِهِمْ ، وَ اقْطَعْ نَسْلَ دَوَابِّهِمْ وَ أَنْعَامِهِمْ ، لَا تَأْذَنْ لِسَمَائِهِمْ فِي قَطْرٍ ، وَ لَا لِأَرْضِهِمْ فِي نَبَاتٍ .

خداوندا رحم زنانشان را عقيم گردان و صلب مردانشان را خشك نما و نسل چهارپايان و گاو و گوسفند و شترانشان را قطع كن و آسمانشان را در باريدن و زمينشان را در روييدن، اذن نده.

 

دعای 27/ بند 10
«10»اللَّهُمَّ اشْغَلِ الْمُشْرِكِينَ بِالْمُشْرِكِينَ عَنْ تَنَاوُلِ أَطْرَافِ الْمُسْلِمِينَ ، وَ خُذْهُمْ بِالنَّقْصِ عَنْ تَنَقُّصِهِمْ ، وَ ثَبِّطْهُمْبِالْفُرْقَةِ عَنِ الِاحْتِشَادِ عَلَيْهِمْ .

خداوندا مشركان را به مشركان مشغول گردان و از چيرگى به نواحى مسلمانان، بازدار و با كاستن عددشان، از كاستن (مسلمانان) جلوگير باش. و با تفرقه‏افكنى ميان آنان، از گرد آمدن بر ضدّ مسلمانان بازشان دار.

 

دعای 27/ بند 12
«12»اللَّهُمَّ وَ امْزُجْ مِيَاهَهُمْ بِالْوَبَاءِ ، وَ أَطْعِمَتَهُمْ بِالْأَدْوَاءِ ، وَ ارْمِ بِلَادَهُمْ بِالْخُسُوفِ ، وَ أَلِحَّ عَلَيْهَا بِالْقُذُوفِ ، وَ افْرَعْهَا بِالُْمحُولِ ، وَ اجْعَلْ مِيَرَهُمْ فِي أَحَصِّ أَرْضِكَ وَ أَبْعَدِهَا عَنْهُمْ ، وَ امْنَعْ حُصُونَهَا مِنْهُمْ ، أَصِبْهُمْ بِالْجُوعِ الْمُقِيمِ وَ السُّقْمِ الْأَلِيمِ .

خداوندا و آب‏هايشان را به وبا و خوردنى‏هايشان را به امراضْ درآميز و شهرهايشان را در زمين فروبر و پيوسته آن را سنگباران فرما و آن را به قحطى و خشكسالى دچار ساز و آذوقه‏هايشان را در بى‏بركت‏ترين و دورترين (نقاط) زمين خود قرار ده و پناهگاه‏هاى آن را از آنها بازدار، آنان را دچار گرسنگى دائم و بيمارى دردناك گردان.

 

كارشكني هاي دشمن :

دعای 49/ بند 4
«4»فَكَمْ مِنْ عَدُوٍّ انْتَضَى عَلَيَّ سَيْفَ عَدَاوَتِهِ ، وَ شَحَذَ لِي ظُبَةَ مُدْيَتِهِ ، وَ أَرْهَفَ لِي شَبَا حَدِّهِ ، وَ دَافَ لِي قَوَاتِلَسُمُومِهِ ، وَ سَدَّدَ نَحْوِي صَوَائِبَ سِهَامِهِ ، وَ لَمْ تَنَمْ عَنِّي عَيْنُ حِرَاسَتِهِ ، وَ أَضْمَرَ أَنْ يَسُومَنِي الْمَكْرُوهَ ، وَ يُجَرِّعَنِي زُعَاقَ مَرَارَتِهِ .

پس چه بسيار دشمنى كه شمشير دشمنى‏اش را بر روى من كشيد، و لبه تيغش را براى من تيز نمود و طرف تيز آن را برايم نازك كرد و آن را براى من با زهرهاى كشنده‏اش درهم آميخت و تيرهاى هدف‏گيرى خود را، به سوى من نشانه گرفت و چشم نگهبانى‏اش از من نخفت و در دل، قصدِ آسيب رساندن به من داشت و آب بسيار تلخِ زهرآگين را جرعه جرعه به من نوشاند.

 

دعای 49/ بند 7
«7»وَ كَمْ مِنْ بَاغٍ بَغَانِي بِمَكَايِدِهِ ، وَ نَصَبَ لِي شَرَكَ مَصَايِدِهِ ، وَ وَكَّلَ بِي تَفَقُّدَ رِعَايَتِهِ ، وَ أَضْبَأَ إِلَيَّ إِضْبَاءَ السَّبُعِ لِطَرِيدَتِهِ انْتِظَاراً لِانْتِهَازِ الْفُرْصَةِ لِفَرِيسَتِهِ ، وَ هُوَ يُظْهِرُ لِي بَشَاشَةَ الْمَلَقِ ، وَ يَنْظُرُنِي عَلَى شِدَّةِ الْحَنَقِ .

و چه بسيار ستمگرى كه با نيرنگ‏هايش به من ستم كرد و دام‏هاى خود را برايم گسترد و مراقبت و جستجويش را بر من گماشت و همانند در كمين نشستن درنده‏اى براى شكارش، با چشم به راهى براى غنيمت دانستن وقت مناسبى براى شكار، در كمين من نشست. در حالى كه چاپلوسانه برايم خوش‏رويى مى‏كرد، و با خشم سخت به من مى‏نگريست.

جهاد در روايات معصومين

جهاد در روايات معصومين

ضرورت و وجوب جهاد :

عيون أخبار الرضا علیه السّلام ج ‏2، ص 124.
قَالَ عَلِیّ بنِ مُوسَی عَلَیهِ السَّلامُ: ... وَ الْجِهَادُ وَاجِبٌ مَعَ الْإِمَامِ الْعَدْلِ‏... .‏

امام رضا علیه السّلام فرمودند: جهاد كردن [همراه ] با امام عادل واجب است.

 

عيون أخبار الرضا عليه السّلام ، ج ‏2، ص 64.
قَالَ رَسولُ الله صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ: أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَقُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَإِذَا قَالُوهَا فَقَدْ حُرِّمَ عَلَيَّ دِمَاؤُهُمْ وَ أَمْوَالُهُم‏.

پیامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمودند: من مأمور هستم كه با مردم جنگ كنم تا كلمه «لا اله الا اللَّه» را بر زبان جارى سازند و هر گاه به اين كلمه اقرار و اعتراف كردند، جان و مال آنها بر من حرام است.

 

الإحتجاج‏(نشر مرتضى، مشهد، 1403 ق‏، چاپ اول)، ج ‏2، ص 315.
قَالَ عَلِيّ بْن الْحُسَيْنِ عَلَیهِ السَّلامُ: ... إِذَا رَأَيْنَا هَؤُلَاءِ الَّذِينَ هَذِهِ صِفَتُهُمْ فَالْجِهَادُ مَعَهُمْ أَفْضَلُ مِنَ الْحَج.

امام سجّاد عليه السّلام فرمودند: اگر ما جمعى را به نظر آريم كه جهاد با ايشان أفضل از حجّ بيت اللَّه الحرام باشد به يقين در آن وقت جهاد با آن أرباب انكار و عناد خواهيم كرد.

 

الكافي(نشر اسلاميه‏، تهران‏، 1362 ش‏، چاپ دوم‏)، ج ‏2، ص 231، باب المؤمن و علاماته و صفاته.
قَالَ الصّادِقُ عَلَيْهِ السَّلامُ : الْمُؤْمِنُ لَهُ قُوَّةٌ فِي دينٍ... وَ حِرْصٌ فِي جِهَادٍ... .

امام صادق عليه السّلام فرمودند: مؤمن در امر دين نيرومند است... و در امر جهاد حريص است...

 

غررالحکم(نشر دفتر تبلیغات قم،1366 ه ش)، ص 176، ح 3358.
قَالَ عَلِيّ عَلَيْهِ السَّلامُ : زَكَاةُ الْبَدَنِ الْجِهَادُ وَ الصِّيَامُ.

امام على علیه السّلام فرمودند : زكات بدن، جهاد كردن و روزه داشتن است.

 

فضيلت جهاد :

الخصال(نشر جامعه مدرسين،‏ قم‏‏،1362 ش، چاپ اول‏‏)، ج ‏2، ص 589.
قَالَ الصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلامُ : ... فَأَعْطَاهُ خَمْسَةً وَ سَبْعِينَ جُنْداً فَكَانَ مِمَّا أَعْطَى الْعَقْلَ مِنَ الْخَمْسَةِ وَ السَّبْعِينَ الْجُنْدَ الْخَيْرُ وَ هُوَ وَزِيرُ الْعَقْلِ... وَ الْجِهَادُ وَ ضِدَّهُ النُّكُول‏... .

امام صادق علیه السّلام فرمودند: هفتاد و پنج لشكرى كه خداوند به عقل عطا فرمود عبارتند از: خير، كه وزير عقل است... و جهاد كه ضدّش سرپيچى از آن است.

 

كنز العمّال(نشرمؤسسة الرسالة - بيروت ، 1405 ه ق- 1985م، چاپ پنجم)، ج 4، ص 298، 10577.
قَالَ رَسُولُ الله صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ: ذَرْوَةُ الْإِسْلَام‏ الجهادُ فی سَبیلِ الله لاینَاله إلا أفضَلُهم.

پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: بلندترین نقطه اسلام (و اوج آن) جهاد در راه خدا است كه فقط بهترین بندگان به آن می رسند.

 

بحار الأنوار(نشر مؤسسه الوفاء بیروت- لبنان،1404 هجری قمری)، ج ‏75، ص 165، ب 22.
قََالَ البَاقِرُ عَلَیهِ السَّلامُ: ... لَا فَضِيلَةَ كَالْجِهَاد... .

امام باقر عليه السّلام فرمودند: هيچ فضيلتى بقدر جهاد ارزش معنوى ندارد.

 

بحارالأنوار(نشر مؤسسه الوفاء بیروت- لبنان،1404 هجری قمری)، ج 100، ص 49.
قَالَ الصَّادقُ عَلَيْهِ السَّلامُ: أَصْلُ الاِْسْلامِ الصَّلوةُ، وَفَرْعُهُ الزَّكوةُ، وَذِرْوَةُ سَنامِهِ الْجِهادُ فى سَبيلِ اللّهِ.

امام صادق عليه السّلام فرمودند: اصل اسلام نماز است، و فرع آن زكات است و بالاترين قلّه آن جهاد در راه خدا است.

 

بحار الأنوار(نشر مؤسسه الوفاء بیروت- لبنان،1404 هجری قمری)، ج‏69، ص 237، باب 114 الكذب و روايته و سماعه.
قَالَ الصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلامُ: إِنَّ اللَّهَ أَحَبَّ اثْنَيْنِ وَ أَبْغَضَ اثْنَيْنِ أَحَبَّ الْخَطَرَ فِيمَا بَيْنَ الصَّفَّيْنِ وَ ... .

امام صادق عليه السّلام فرمودند: خداوند دو چيز را دوست مى‏دارد و از دو چيز خوشش نمى‏آيد؛ از برافراشتن شمشير در جنگ خوشش مى‏آيد و... .

 

وسائل الشيعه(نشر آل البيت‏، قم، 1409 ق‏، چاپ اول‏)، ج 1، ص 13.
قَالَ الصَّادقُ عَلَيْهِ السَّلامُ: اَلْجِهادُ أَفْضَلُ الاَْشْياءِ بَعْدَ الْفَرائِضِ.

امام صادق عليه السّلام فرمودند : برترين چيز بعد از واجبات يوميه (نماز)، جهاد است.

 

فضيلت مجاهدان راه خدا :

مستدرك الوسائل(نشر آل البیت، قم،1408ه ق)، ج 2، ص 243.
قالَ رَسُولُ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ: مَثَلُ المُجاهِدينَ فِى سَبيلِ اللّهِ كَمَثَلِ القائِمِ القانِتِ لا يَزالُ فى صَومِهِ وَ صَلاتِهِ حتّى يَرْجِعَ إلى أهلِه... .

پيامبرخدا صلّى الله عليه وآله و سلّم فرمودند : مَثَل مجاهدان راه خدا مَثل كسى است كه در حال قيام و عبادت پيوسته به نماز و روزه خويش مشغول است، تا آنگاه كه نزد خانواده خود بازگردند.

 

مستدرك الوسائل(نشر آل البیت، قم،1408ه ق)، ج 2، ص 243.
قالَ رَسُولُ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ: كُلُّ حَسَناتِ بَنى آدَمَ تُحْصيهَا الْمَلائِكَةُ، اِلاّ حَسَناتِ الْمُجاهِدينَ، فَاِنَّهُمْ يَعْجُزُنَ عَنْ عِلْمِ ثَوابِها.

پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم فرمودند: تمامى حسنات (كارهاى خوب) بنى آدم را، ملائكه حساب مى كنند، مگر حسنات مجاهدان (در راه خدا) را، به درستى كه آنها از دانستن ثواب حسنات مجاهدان، عاجز و ناتوان هستند.

 

مستدرك الوسائل(نشر آل البیت، قم،1408ه ق)، ج 2، ص 242.
قالَ رَسُولُ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ: حَمَلَةُ الْقُرآنِ عُرَفاءُ أَهْلِ الْجَنَّةِ، وَالْمُجاهِدُونَ فى سَبيلِ اللّهِ قُوّادُها، وَالرُّسُلُ سادَةُ أَهْلِ الْجَنَّة.

پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمودند: حاملان قرآن، عارفان اهل بهشتند، و مجاهدان در راه خدا، رهبران آنان هستند، و پيامبران، بزرگان اهل بهشتند.

 

كنز العمّال(نشرمؤسسة الرسالة - بيروت ، 1405 ه ق- 1985م، چاپ پنجم)، ج 4، ص 313، 10662.
قالَ رَسُولُ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّم: مَن لَقِیَ العَدُوَّ فَصَبَرَ حَتَّی یُقتلَ أو یَغلِبَ لَم یُفتَن فِی قَبرِهِ.

پيامبر خدا صلّی الله عليه و آله وسلّم فرمودند: هر كس رو در روي دشمن قرار گرفت (با دشمن درگير شد) و استقامت كرد تا كشته و يا پيروز شد، در قبر مورد آزمايش قرار نمي گيرد(از او سوال نمي شود).

 

بحارالانوار(نشر مؤسسه الوفاء بیروت- لبنان،1404 هجری قمری)، ج 100، ص 12.
قالَ رَسُول اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّم: إنَّ الغُزاةَ إذَا هَمّوا بِالْغَزْوِ كَتَبَ اللّهُ لَهُمْ بَراءَةً مِنَ النّارِ.

پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمودند: به درستى كه جنگجویان و رزمندگان، وقتى كه قصد جنگ كنند، خداوند براى آنها برائت از آتش مى نویسد.

 

فلسفه جهاد :

وسائل الشيعه(نشر آل البيت‏، قم، 1409 ق‏، چاپ اول‏)، ج 15، ص 15، ح 19915.
قَالَ عَلِيّ عَلَيْهِ السَّلامُ : ... فَإِنَّ اللَّهَ فَرَضَ الْجِهَادَ وَ عَظَّمَهُ وَ جَعَلَهُ نُصْرَةً لَهُ وَ اللَّهِ مَا صَلَحَتْ دُنْيَا قَطُّ وَ لَا دِينٌ إِلَّا بِهِ.

امام على‏عليه السّلام فرمودند: خداوند جهاد را بر انسان واجب كرد و رتبه آن را بالا برد؛ به خدا سوگند دين و دنياى انسان جز در سايه جهاد به صلاح نخواهد رسيد.

 

نهج الفصاحه(نشر دنياى دانش‏، تهران‏، 1382 ش‏، چاپ چهارم‏)، ترجمه ابوالقاسم پاينده‏، ص 246.
قالَ رَسُول اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّم: ألزِمُوا الجِهَادَ تَصِحُّوا وَ تَستَغنُوا.

پيامبرخدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمودند: جهاد كنيد تا سالم باشيد و بى‏نياز شويد.

 

وسائل الشيعه(نشر آل البيت‏، قم، 1409 ق‏، چاپ اول‏)، ج 15، ص 15، ح 19916.
قالَ رَسُولُ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّم: اغْزُوا تُورِثُوا أَبْنَاءَكُمْ مَجْدا.

پيامبرخدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمودند: بجنگيد، تا براى فرزندانتان عزّت و بزرگوارى به ارث گذاريد.

 

الإحتجاج‏(نشر مرتضى، مشهد، 1403 ق‏، چاپ اول)، ج 1، ص 99.
قالَت فَاطِمَة عَلَیهَا السَّلامُ: وَ الْجِهَادَ عِزّاً لِلْإِسْلَامِ وَ الصَّبْرَ مَعُونَةً عَلَى اسْتِيجَابِ الْأَجْرِ ... .

حضرت زهرا سلام اللّه علیها فرمودند: خداوند جهاد را موجب عزّت و هیبت اسلام، و صبر را وسیله استحقاق و شایستگی پاداش حق تعالی قرار داد.

 

برانگيختن به جهاد :

أمالي الصدوق(نشر اعلمى‏، بيروت‏، 1400 ق‏، چاپ پنجم‏)‏، ص 461، المجلس السبعون.‏
قالَ رَسُول اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّم: ... فَجَاهِدْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَإِنَّكَ إِنْ تُقْتَلْ كُنْتَ حَيّاً عِنْدَ اللَّهِ تُرْزَقْ وَ إِنْ مِتَّ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُكَ عَلَى اللَّهِ وَ إِنْ رَجَعْتَ خَرَجْتَ مِنَ الذُّنُوبِ كَمَا وُلِدْت‏.

پيامبرخدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمودند: در راه خدا جهاد كن كه اگر كشته شوى زنده‏اى و نزد خدا روزى خورى و اگر بميرى اجرت با خداست و اگر برگردى از گناهان بيرون شدى چون روزى كه مادرت تو را زاده است‏.

 

من لا يحضره الفقيه(نشر جامعه مدرسين، قم‏، 1404 ق‏، چاپ دوم‏)، ج‏1، ص 521، باب صلاة العيدين.
قَالَ عَلِيّ عَلَيْهِ السَّلامُ : ... وَ ارْغَبُوا فِيمَا كَتَبَ عَلَيْكُمْ وَ فَرَضَ مِنَ الْجِهَادِ وَ الْحَجِّ وَ الصِّيَامِ فَإِنَّ ثَوَابَ ذَلِكَ عَظِيمٌ لَا يَنْفَدُ وَ تَرْكَهُ وَبَالٌ لَا يَبِيدُ... .

امام على علیه السّلام فرمودند: و در انجام كار جهاد و حجّ و روزه كه بر شما واجب شده راغب باشيد و اشتياق نشان دهيد، زيرا ثواب آن عظيم و فناناپذير است، و ترك آن وبالى است كه هرگز از ميان نميرود.

 

جهاد گريزي :

مستدرك الوسائل(نشر آل البیت، قم،1408ه ق)، ج 2، ص 259.
قَالَ الإمَام عَلِي عَلَيهِ السَّلامُ: ... واستَحيُوا الْفَرَّ فَاِنَّهُ عارٌ باقِ فِى الأعْقابِ وَ نار يَوْمَ الْحِسابِ.

امام علی علیه السّلام(در جنگ صفين خطاب به لشكريانشان) فرمودند: و شرم كنيد از اينكه از ميدان جنگ فرار كنيد، پس به درستى كه فرار موجب ننگى باقى در فرزندان آينده و آتش روز قيامت خواهد شد.

 

وسائل الشيعه(نشر آل البيت‏، قم، 1409 ق‏، چاپ اول‏)، ج 15، ص 328.
قَالَ الصّادِق عَلَيْهِ السَّلامُ : وَجَدْنَا فِي كِتَابِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلامُ الْكَبَائِرُ خَمْسَةٌ الشِّرْكُ وَ عُقُوقُ الْوَالِدَيْنِ وَ أَكْلُ الرِّبَا بَعْدَ الْبَيِّنَةِ وَ الْفِرَارُ مِنَ الزَّحْفِ وَ التَّعَرُّبُ بَعْدَ الْهِجْرَة.

امام صادق عليه السّلام فرمودند: در كتاب على عليه السّلام ديديم كه نوشته بود: گناهان بزرگ پنج تا هستند: 1- شرك به خدا 2- عاق پدر و مادر 3- خوردن ربا بعد از دانستن 4- فرار از جهاد و جبهه جنگ 5-تعرب بعد از هجرت

 

مستدرك الوسائل(نشر آل البیت، قم،1408ه ق)، ج 11، ص 71، باب التحریم الفرار من الزحف.
قَالَ عَلِيّ عَلَيْهِ السَّلامُ : الْفِرَارُ مِنَ الزَّحْفِ مِنَ الکَبائِرِ.

امام علی عليه السّلام فرمودند: فرار از ميان لشكر انبوهى كه به دشمن يورش برده، از گناهان كبيره است.

 

جهاد با دشمنان ائمه :

جامع الأخبار(نشر انتشارات رضى‏، قم‏، 1405 ق‏، چاپ اول‏)- تاج الدين شعيرى‏، ص 33، الفصل السادس عشر.
قَالَ الصّادِق عَلَيْهِ السَّلامُ : ... مَنْ جَاهَدَ عَدُوَّنَا فَكَأَنَّمَا جَاهَدَ مَعَنَا... .

امام صادق عليه السّلام فرمودند: هر كه جهاد كند دشمنان ما را چنان باشد كه جهاد كرده باشد [همراه] با ما.

 

بحار الأنوار(نشر مؤسسه الوفاء بیروت- لبنان،1404 هجری قمری)، ج ‏65، ص 124، باب 18 الصفح عن الشيعة و شفاعة أئمتهم صلوات الله عليهم فيهم.‏
قالَ رَسُول اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّم: أَرْبَعَةٌ أَنَا لَهُمْ شَفِيعٌ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ لَوْ أَتَوْنِي بِذُنُوبِ أَهْلِ الْأَرْضِ الضَّارِبُ بِسَيْفِهِ أَمَامَ ذُرِّيَّتِي وَ الْقَاضِي لَهُمْ حَوَائِجَهُمْ عِنْدَ مَا اضْطُرُّوا عَلَيْهِ وَ الْمُحِبُّ لَهُمْ بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِه‏.

رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمودند: من روز قيامت از چهار نفر شفاعت خواهم كرد و لو گناهان مردم روى زمين را بياورند، كسى كه مقابل ذريه‏ام به ايستد و با دشمنان او جنگ كند، كسى كه حوائج آنها را برآورد در هنگامى كه مضطر گردند و كسى كه با زبان و دل آنها را دوست بدارد.

 

ياري دادن مچاهدان :

مستدرك الوسائل(نشر آل البیت، قم،1408ه ق)، ج 2، ص 245.
قالَ رَسُولُ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَ سَلَّمَ: مَنْ قالَ لِغاز مَرْحَباً وَأَهْلا، حَيّاه اللّهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَاسْتَقْبَلَتْهُ الْمَلائِكَةُ بِالتَّرْحيمِ وَالتَّسْليمِ.

پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله و سلّم فرمودند: هر كس، به رزمنده اى مرحبا و اهلا بگويد (او را تشويق كند)، خداوند او را در روز قيامت زنده مى كند، و ملائكه با رحمت و سلامت از او استقبال مى كنند.

 

مستدرك الوسائل(نشر آل البیت، قم،1408ه ق)، ج 2، ص 245.
قالَ رَسُولُ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَ سَلَّمَ: مَنْ جَهَّزَ غازِياً بِسِلْك أَوْ إبْرَة غَفَرَ اللّهُ لَهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَما تَأَخَّرَ... .

پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله و سلّم فرمودند: هر كس كه رزمنده اى را اگر چه به يك نخ يا سوزنى تجهيز كند، خداوند، تمامى گناهان گذشته و آينده او را خواهد آمرزيد.

 

اذن جهاد :

الإحتجاج‏(نشر مرتضى، مشهد، 1403 ق‏، چاپ اول)، ج‏1، ص 75، ذكر طرف مما جرى بعد وفاة رسول الله صلّى اللّه عليه و آله و سلّم من اللجاج و الحجاج في أمر الخلافة... .
قالَ رَسُولُ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَ سَلَّمَ: يَا أَبَا الْحَسَنِ... إِذَا وَجَدْتَ أَعْوَاناً فَبَادِرْ إِلَيْهِمْ وَ جَاهِدْهُم‏... .

رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمودند: كه اى على اگر در آن زمان انصار و اعوان يابى با اهل فساد جهاد كن تا آنكه تمامى آن جماعت را مقتول و نابود گردانى ...

مجموعه شعر | جهاد

جهاد

 

مثنوى مردان جنگ

به نام خداوند مردان جنگ‏

كه كردند بر دشمنان عرصه تنگ‏

به نام خداوند ياران دين‏

زشك رسته مردان اهل يقين‏

به نام يلان محمد (ص) نژاد

كه شد شورشان غبطه‏ى گردباد

على صولتانى كه در خون شدند

به يك نعره از خويش بيرون شدند

به نام غيوران زهرا (س) نسب‏

زخود رستگان به حق منتسب‏

حسن (ع) مذهبان صبور آمده‏

مى زهر نوشان آن ميكده‏

خراباتيان حسين (ع) آشنا

گرفته به كف رايت كربلا

اگر دم فرو بندم از ذكرشان‏

رها نيستم يكدم از فكرشان‏

من و ياد ياران كه سر باختند

ولى بر ستم گردن افراختند

سحرگاه اعزام يادش بخير

و «گردان» گمنام يادش بخير

لباسى كه خاكى‏تر از خاك بود

ولى چون دل عاشقان پاك بود

الهى به مستان بربط شكن‏

به مردان طوفانى خط شكن‏

الهى به «گردان زيد و كميل»

دليران چون رعد و طوفان و سيل‏

به آنان كه بى‏پا و سر آمدند

شهيد از ديار خطر آمدند

به مفقود و جانباز و ايثارگر

كه شد تيغشان بر عدو كارگر

به مردان در كنج محبس قسم‏

به «والفجر و بيت‏المقدس» قسم‏

به دلتنگى «كربلاى چهار»

به ياران گمگشته و بى‏مزار

به «فتح‏المبين» و به «فتح‏الفتوح»

به طوفان، به كشتى، به دريا، به نوح‏

به «مرصاد» و مردان مرگ آفرين‏

منافق ستيزان تيغ آتشين‏

به آنان كه پروازشان تا خداست‏

مرا بر خدا و ولى التجاست‏

هلا تا نپرسى ز سربازى‏ام‏

كه من كشته‏ى عشق «خرازى»ام‏

خوشا «باكرى» با دل عاشقش‏

كه رگبار بستند بر قايقش‏

خوشا همت «حاج همت» خوشا

خوشا شور و شوق شهادت، خوشا

خوشا فهم «فهميده‏ى» نوجوان‏

كه بى‏قدر بودش تمام جهان‏

خوشا شور «قربانعلى عرب»

گه رقص مرگ و جنون و طرب‏

كه «فهميده» را ديد در قتلگاه‏

ز نارنجك آن دم كه ضامن كشيد

به زير زره‏پوش خود را فكند

گوارايى شهد خون را چشيد

و «خرازى» انگار عباس بود

كه شد قطع دستش به ميدان رزم‏

شبى نيز سوى خدا پر كشيد

شد اين گونه جاويد آن كوه عزم‏

به كارون و اروند تا پل زديم‏

گذشتيم از خويش تا رزمگاه‏

در آن سوى، دشمن كمين كرده بود

پراكنده چون ابرهاى سياه‏

چو طوفان وزيديم و بر هم زديم‏

ز خار و خسان خواب و آرام را

خليج از تب و تاب ما موج زد

نوشتيم با خون سرانجام را

خطر بود و شط بود و غواص‏ها

سلاحى به جز عشق و ايمان نبود

ز نيزارها بى‏صدا رد شديم‏

صدايى به جز صوت قرآن نبود

خدا يار مردان درد آشناست‏

كه جان‏هايشان با نبرد آشناست‏

گذشتند از هشت خان بلا

شد از خونشان دشت‏ها كربلا

پس از جنگ ما باز استاده‏ايم‏

كه كوهيم و آتشفشان زاده‏ايم‏

اگر پا و گر سر زكف داده‏ايم‏

چو لب واكند حيدر، آماده‏ايم‏

كه گيريم جان بدانديش را

بسوزيم ملك ستم كيش را

بخوان تيغ عريان هماورد را

كه گردن زنم خيل بى‏درد را

برافشانى از خويش اگر گرد را

به دوزخ فرستيم نامرد را

كه رسم جوانمردى احيا شود

قلندر وشى پيشه‏ى ما شود

غريبانه مردم تفنگم كجاست؟

خشابم، قطار فشنگم كجاست؟

دلم، سنگرم، خاكريزم چه شد؟

بگوييد نعش عزيزم چه شد؟

به هر ناكجا چو تجسس كنم؟

چقدر اين زمين را تفحص كنم؟

برادر بگو لشكر «نصر» كو؟

شهيدان تيپ «وليعصر» كو؟

كه افكند در كار مردن گره؟

كه گم گشت «گردان ضد زره؟»

پس از جنگ صبر از خدا خواستم‏

زمين خوردم اما به پا خاستم‏

بيا يك تپش غوطه در خون بزن‏

قدم بر سر هفت گردون بزن‏

جنون كن كه از اين همه احتياط

بلرزد قدم‏هايمان در صراط

و ايمان بياور به خون و جنون‏

كه اين است «قد افلح المؤمنون»

برادر بمان در پناه خدا

كه من مى‏روم التماس دعا...

 

 

داغ لاله

هنوز از نفسم آه و ناله مى‏جوشد

ز دشت سينه من داغ لاله مى‏جوشد

مگو كه لاله نرويد دگر زمستان است‏

ز فرط داغ، دل من شقايقستان است‏

كجاست همنفسى تا بگويم از سر درد

كه داغ با دل خونينم اين دو روزه چه كرد

كجاست همنفسى تا ز سوز جان گويم‏

ز آتشى كه مرا سوخت استخوان گويم‏

در اين ديار كه هم ناله‏اى نمى‏جويم‏

غمم به چاه گريبان خويش مى‏گويم‏

بيا تو اى دل من باز همنوايم باش‏

غريبه‏اند خلايق، تو آشنايم باش‏

قلم نهاده قدم در خط جنون اى دل‏

بريز در رگ آن، جرعه جرعه خون اى دل‏

اشارتم نكن از راه مصلحت به سكوت‏

كه خشم سينه زند، سنگ عاقبت به سكوت‏

مگو به من كه نگويم خيانت زر را

غريب مردن و تنهايى اباذر را

زمن مخواه برادر، كه لب فرو بندم‏

به جاه و جيفه نشايد كنند پابندم‏

بهل كه دار كنم رشته‏ى كلامم را

بلندتر بزنم حرف ناتمامم را

اگر چه خواسته ما را زمانه بى‏غم و درد

من از قبيله قابيليان نيم، اى مرد

من از عشيره عشرت طلب نخواهم بود

براى راحت تن، يار شب نخواهم بود

هنوز زمزمه عاشقان به گوش من است‏

پيام خون شهيدان حق به دوش من است‏

هنوز مى‏شنوم من صداى «چمران» را

كجا كنار گذارم سلاح و قرآن را

هنوز در سر من هست شور جانبازى‏

قلم قدم نزند جز به راه «خرازى»

زبند بند دلم همچو نى نوا دارم‏

نوايى از نى بشكسته «رضا» دارم‏

«رضا» كه ياور حق بود و دشمن بيداد

مؤذنى كه اذان جهاد سر مى‏داد

برآى، اى نفس آتشين ز سينه برآ

به گلستان شهيدان عشق روى نما

به روح پاك شهيدان رسان سلام مرا

به دوستان شهيدم بگو پيام مرا

بگو به ما ز وفا باز يك اشاره كنيد

به روز ما و غريبى ما نظاره كنيد

اگر كه جسم شما چاك چاك از تير است‏

ز طعنه بر دل ما زخم‏هاى شمشير است‏

ز داغ لاله رخى همچو نينوا دارم‏

ندايى از نى بشكسته رضا دارم‏

هنوز هست به يادم حماسه‏اى زان مرد

چو بست قامت مردانه‏اش براى نبرد

زمهر، همسر او غنچه‏اى به دستش داد

كه از زيارت فرزند خود شود دلشاد

تبسمى زد و گفت اى عزيز جان پدر

مده فريب مرا با نگاهت اى دختر

مكن فريفته‏ى چشم خود نگاه مرا

مساز منحرف اى نور ديده، راه مرا

فداى چشم تو گردم مشو عنان گيرم‏

زحلقه‏هاى تعلق مكش به زنجيرم‏

مبند، اى گل نشكفته بال پروازم‏

مدار از ره ايثار و عاشقى بازم‏

بسيجيان پس از جنگ و جبهه، صحت خواب‏

بلند بود چو پهناى جبهه وسعت خواب‏

دعا كنيد كه ايمانتان محك نخورد

به صفحه دلتان باز مهر شك نخورد

چه روى داده كه ديگر ولى نمى‏خواهيد

چو خلق كوفه حسين (ع) و على (ع) نمى‏خواهيد

شما كه گاه خطر خويش را به خواب زديد

عرق ز شرم نكرديد و بر رخ آب زديد

زمان چاشت چو از خواب خوش بلند شديد

شديد وارث خون برادران شهيد!

مگر زخواجه نخوانديد اين روايت را

حديث نفس نكرديد اين حكايت را

«من خراب كجا و ره صواب كجا

ببين تفاوت ره از كجاست تا به كجا»

 

 

ديار يار

گفتمش عزم ديار يار دارى؟ گفت: آرى‏

گفتمش با درد هجرش سازگارى؟ گفت: آرى

گفتمش با يار چونى؟ گفت: با يادش بسازم‏

گفتمش بر وصل او اميدوارى ؟ گفت: آرى.

گفتم از عهدى كه بستى آگه استى؟ گفت: هستم

گفتمش بر عهدت اكنون استوارى ؟ گفت : آرى

گفتمش سودت در اين سودا چه باشد؟ گفت: عشقش

گفتم آگاهى ز سر عشق دارى؟ گفت : آرى

گفتمش اين راه را پايان چه باشد؟ گفت : هستى

گفتمش ره سوى هستى مى‏سپارى ! گفت : آرى

گفتمش شاهد چه دارى؟ گفت: بسيار است بسيار

گفتمش جزئى از آن را مى‏شمارى ؟ گفت : آرى

گفتمش برخوان حديث عشق ، خط خون رقم زد

گفتمش نقش شهادت مى‏نگارى ؟ گفت : آرى

گفتمش نقش شهيدان چيست ؟ گفت : آزاد مردى

گفتمش آزادگى را پاسدارى ؟ گفت : آرى

گفتمش هادى راهت كيست؟ گفت: از نسل احمد (ص)

گفتمش شيداى آن والا تبارى ؟ گفت: آرى

گفتمش گو نام پاكش؟ گفت: روح‏الله خمينى

گفتمش دارى عجب نيكو شعارى ، گفت: آرى

گفتم اين پير توانا كيست، گفتا قلب اسلام

گفتمش اسلام را داده است يارى؟ گفت: آرى

گفتمش كارى حسينى مى‏كند؟ گفت : مسلم‏

گفتمش پر حجت بر اين گفتار دارى؟ گفت : آرى‏

گفتمش او نايب مهدى (عج) است؟ گفتا: نيست جز اين

گفتمش هست از محمد (ص) يادگارى گفت : آرى

گفتم او را كيست پشتيبان به عالم ؟ گفت : يزدان

گفتمش او را به يزدان مى‏سپارى؟ گفت : آرى

گفتمش «مردانى» از كويش چه جويى؟ گفت : وصلش

گفتمش بر آرى او گفتى آرى؟ گفت آرى