جهاد در نهج البلاغه
جهاد در نهج البلاغه
تجليل از مجاهدان صدر اسلام :
خطبه 182
« وَأَزْمَعَ التَّرْحَالَ عِبَادُاللهِ الْأَخْيَارُ، وَبَاعُوا قَلِيلاً مِنَ الدُّنْيَا لاَ يَبْقَي، بِکَثِيرٍ مِنَ الْآخِرَةِ لاَيَفْنَي. مَا ضَرَّ إِخْوَانَنَا الَّذِينَ سُفِکَتْ دِمَاؤُهُمْ ـ وَهُمْ بِصِفِّينَ ـ أَلاَّ يَکُونُوا الْيَوْمَ أَحْيَاءً؟ يُسِيغُونَ الْغُصَصَ، وَيَشْرَبُونَ الرَّنْقَ! قَدْ ـ وَاللهِ ـ لَقُوا اللهَ فَوَفَّاهُمْ أُجُورَهُمْ، وَأَحَلَّهُمْ دَارَ الْأَمْنِ بَعْدَ خَوْفِهمْ ».
و بندگان گزيده خدا دل بر رخت بستن، دوختند، و اندک اين جهان را، که نپايد، به بسيار آن جهان، که به سر نيايد، فروختند. برادران ما که خونشان در صفين ريخته شد، زيان نکردند که امروز زنده نيستند- و به! که نديدند اينان که ماندهاند، کيستند- تا پياپي ساغر غصه در گلو ريزند و شرنگ تيره- چنين زندگي- را بدان بياميزند. به خدا سوگند، خدا را ديدار کردند و مزد آنان را به کمال پرداخت، و از پس آنکه ترسان بودند در خانه امانشان ساکن ساخت.
مقام مجاهد :
حکمت 373
« وَمَنْ أَنْکرَهُ بِالسَّيْفِ لِتَکُونَ کَلِمَةُ اللهِ هِيَ الْعُلْيَا وَکَلِمَةُ الظَّالِمِينَ السُّفْلَي، فَذلِکَ الَّذِي أَصَابَ سَبيلَ الْهُدَي، وَقَامَ عَلَي الطَّريق، وَنَوَّرَ فِي قَلْبِهِ الْيَقِينُ ».
و آن که با شمشير به انکار برخاست تا کلام خدا بلند و گفتار ستمگران پست گردد، او کسي است که راه رستگاري را يافت و بر آن ايستاد، و نور يقين در دلش تافت.
برانگيختن به جهاد :
نامه 001
«وَبَادِرُوا جَهَادَ عَدُوِّکُمْ ».
و در جهاد با دشمنتان بر يکديگر پيشي جوييد.
نامه 034
« فَأَصْحِرْ لِعَدُوِّکَ، وَامْضِ عَلَي بَصيرَتِکَ، وَشَمِّرْ لِحَرْبِ مَنْ حَارَبَکَ، وَادْعُ إِلَي سَبِيلِ رَبِّکَ، وَأَکْثِرِالْإِسْتِعَانَةَ بِاللهِ يَکْفِکَ مَا أَهَمَّکَ، وَيُعِنْکَ عَلَي مَا يُنْزِلُ بِکَ، إِنْ شَاءَ اللهُ ».
پس به سوي دشمن برون شو، و با بينايي به راه بيفت و با آن که با تو در جنگ است آماده پيکار شو و مردم را به راه پروردگارت بخوان، و از خدا فراوان ياري خواه تا در آنچه ناآرامت ميدارد تو را کفايت کند، و در آنچه بر تو رسد ياريات دهد، ان شاءالله.
اذن جنگ :
خطبه 192
« أَلاَ وَقَدْ قَطَعْتُمْ قَيْدَ الْإِسْلاَمِ، وَعَطَّلْتُمْ حُدُودَهُ، وَأَمَتُّمْ أَحْکَامَهُ. أَلاَ وَقَدْ أَمَرَنِيَ اللهُ بِقِتَالِ أَهْلِ الْبَغْي وَالْنَّکْثِ وَالْفَسَادِ فِي الْأَرْضِ، فَأَمَّا النَّاکِثُونَ فَقَدْ قَاتَلْتُ، وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَقَدْ جَاهَدْتُ، وَأَمَّا الْمَارِقَةُ فَقَدْ دَوَّخْتُ ».
هان! بدانيد که شما رشته- پيوند با- اسلام را گسستيد، و حدود آن را شکستيد، و احکام آن را کار نبستيد. بدانيد که خدا مرا فرموده است با تجاوزکاران و پيمانگسلان، و تبهکاران در زمين پيکار کنم. اما با پيمانگسلان جنگيدم و با از حق برونشدگان ستيزيدم، و از دين بيرونشدگان را زبون ساختم.
هدف از جنگ و جهاد :
خطبه 033
« فَلاََنْقُبَنَّ الْبَاطِلَ حَتَّي يَخْرُجَ الْحَقُّ مِنْ جَنْبِهِ. عليه مَالي وَلِقُرَيْش! وَاللهِ لَقَدْ قَاتَلْتُهُمْ کَافِرِينَ، وَلاَُقَاتِلَنَّهُمْ مَفْتُونِينَ، وَإِنِّي لَصَاحِبُهُمْ بِالاَْمْسِ، کَمَا أَنَا صَاحِبُهُمُ الْيَوْمَ! ».
باطل را ميشکافم تا حق از کنار آن به درآيد، مرا چه با قريش اگر با من به جنگ برآيد. به خدا سوگند، آن روز که کافر بودند با آنان پيکار نمودم، و اکنون که فريب خوردهاند آماده کارزارم. من ديروز هماورد آنان بودم و امروز هم پاي پس نميگذارم.
نامه 045
« وَلَوْ أَمْکَنَتِ الْفُرَصُ مِنْ رِقَابِهَا لَسَارَعْتُ إِلَيْهَا،سَأَجْهَدُ فِي أَنْ أُطَهِّرَ الْأَرضَ مِنْ هذَا الشَّخْصِ الْمَعْکُوسِ، وَالْجِسْمِ الْمَرْکُوسِ ».
و اگر فرصت دست دهد به پيکار همه بشتابم، و خواهم کوشيد تا زمين را از اين شخص از فطرت برگشته و کالبد خرد سرگشته پاک سازم .
خطبه 104
« وَايْمُ اللهِ، لَأَبْقُرَنَّ الْبَاطِلَ حَتَّي أُخْرِجَ الْحَقَّ مِنْ خَاصِرَتِهِ! ».
به خدا سوگند، درون باطل را چاک ميزنم تا حق را از تهيگاه آن بيرون کنم.
خطبه 131
« اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَکُنِ الَّذِي کَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِي سُلْطَانٍ، وَلاَ الِْتمَاسَ شِيءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ، وَلکِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِکَ، وَنُظْهِرَ الْإِصْلاَحَ فِي بِلاَدِکَ، فَيَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِکَ، وَتُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِکَ ».
خدايا! تو ميداني آنچه از ما رفت، نه به خاطر رغبت در قدرت بود، و نه از دنيا ناچيز خواستن زيادت. بلکه ميخواستيم نشانههاي دين را به جايي که بود بنشانيم، و اصلاح را در شهرهايت ظاهر گردانيم. تا بندگان ستمديدهات را ايمني فراهم آيد، و حدود ضايع ماندهات اجرا گردد.
بررسي ثمرات جنگ :
خطبه 043
« وَلَقَدْ ضَرَبْتُ أَنْفَ هذَا الْأَمْرِ وَعَيْنَهُ، وَقَلَّبْتُ ظَهْرَهُ وَبَطنَهُ، فَلَمْ أَرَ لِي فِيهِ إِلاَّ الْقِتَالَ أَوِ الْکُفْرَ ».
من این کار را نیک سنجیدم، و درون برون آن را ژرف دیدم، باید جنگید یا به کفر گرایید.
خطبه 054
« وَقَدْ قَلَّبْتُ هذَا الْأَمْرَ بَطْنَهُ وَظَهْرَهُ حَتَّي مَنَعَنِي النَّوْمَ، فَمَا وَجَدْتُنِي يَسَعْني إِلاَّ قِتَالُهُمْ أَوِ الْجُحُودُ بِمَا جَاءَ نِی بِهِ مُحَمَّدٌ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ... ».
پشت و روي اين کار را نگريستم، و ديدم جزاين رهي نيستم که جنگ با آنان را پيش گيرم، يا آنچه را محمّد صلّی اللّه علیه و آله براي من آورده است نپذيرم.
استقامت و اراده آهنين :
خطبه 022
« وَمِنَ العَجَبِ بَعْثُهُمْ إِلَيَّ أَنْ أَبْرُزَ لِلطِّعَانِ! وَأَنْ أَصْبِرَ لِلْجِلادِ! هَبِلَتْهُمُ الْهَبُولُ! لَقَدْ کُنْتُ وَمَا أُهَدَّدُ بِالْحَرْبِ، وَلاَ أُرَهَّبُ بِالضَّرْبِ! وَإِنِّي لَعَلَي يَقِينٍ مِنْ رَبِّي، وَغَيْرِ شُبْهَة مِنْ دِيني ».
شگفتا! از من ميخواهند به ميدان کارزار آيم، و در نبرد پايداري نمايم، مادر بر آنان بگريد، تا کنون کس مرا از جنگ نهراسانده و از شمشير نترسانده، که من به خداي خود يقين دارم و در دين خويش شبهتي نيارم.
خطبه 241
« وَاللهُ مُسْتأْدِيکُمْ شُکْرَهُ، وَمُوَرِّثُکُمْ أَمْرَهُ، وَمُمْهِلُکُمْ فِي مِضْمارٍ مَحْدُودٍ، لِتَتَنَازَعُوا سَبَقَهُ، فَشدُّوا عُقَدَ الْمَآزِرِ، وَاطْوُوا فُضُولَ الْخَوَاصِر ».
و خدا گزاردن سپاس خود را در گردن شما نهاده است، و کار- حکومت- خويش را - در دستتان- گذارده، و در مسابقت جايي محدود فرصتتان داده تا براي پيش افتادن- برخيزيد- و با يکديگر بستيزيد. پس ميان را استوار ببنديد، و زيادت دامن را براي کار در چينيد.
انتخاب افراد رزمي :
نامه 042
« فَقَدْ أَرَدْتُ الْمَسِيرَ إِلَي ظَلَمَةِ أَهْلِ الشَّامِ، وَأَحْبَبْتُ أَنْ تَشْهَدَ مَعِي، فَإِنَّکَ مِمَّنْ أَسْتَظْهِرُ بِهِ عَلَي جِهَادِ الْعَدُوِّ، وَإِقَامَةِ عَمُودِ الدِّيِنِ، إِنْ شَاءَ اللهُ ».
من ميخواهم به سروقت ستمکاران شام بروم، و دوست داشتم تو با من باشي چه تو از کساني هستي که از آنان در جهاد با دشمن ياري خواهند و بديشان ستون دين را برپا دارند، ان شاءالله.
حفظ اسرار نظامي :
نامه 050
« أَلاَ وَإِنَّ لَکُمْ عِنْدِي أَلاَّ أَحْتَجِزَ دُونَکُمْ سِرّاً إِلاَّ فِي حَرْبٍ، وَلاَ أَطْوِيَ دُونَکُمْ أَمْراً إِلاَّ فِي حُکْمٍ ».
بدانيد حق شماست بر من که چيزي را از شما نپوشانم جز راز جنگ که از پوشاندن آن ناگذرانم، و کاري را جز در حکم شرع بي راي زدن با شما انجام ندهم.
رزمندگان اسلام ، مجذوب جاذبه حق :
نامه 015
« اللَّهُمَّ إِلَيْکَ أَفْضَتِ الْقُلُوبُ، وَمُدَّتِ الْأََعْنَاقُ، وَشَخَصَتِ الْأََبْصَارُ، وَنُقِلَتِ الْأََقْدَامُ، وَأُنْضِيَتِ الْأََبْدَانُ. اللَّهُمَّ قَدْ صَرَّحَ مَکْنُونُ الشَّنَآنِ، وَجَاشَتْ مَرَاجِلُ الْأَضْغَانِ. اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْکُوا إِلَيکَ غَيْبَةَ نَبِيِّنَا، وَکَثْرَةَ عَدُوِّنَا، وَتَشَتُّتَ أَهْوَائِنَا (( رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنْتَ خَيْرُ الْفَاتِحِينَ )) ».
و چون دشمن را آماده جنگ ميديد، ميگفت : خدايا دلها به سوي تو روانه است، و گردنها به درگاه تو کشيده، ديدهها به آستان تو دوخته و گامها در راه تو نهاده، و تنها در خدمت تو لاغر گرديده. خدايا دشمنيهاي پوشيده آشکار است و در خروش، و ديگهاي کينه در جوش. خدايا به تو شکوه آريم که پيامبرمان را ميان خود نداريم، و دشمنان ما بسيار است و هر يکيمان چيزي را خواستار خدايا! ميان ما و دشمنانمان به حق داوري فرما، که تو بهترين داوراني.
هوشياري و بيداري جنگجو :
نامه 011
« وَإِذَا غَشِيکُمُ اللَّيْلُ فَاجْعَلُوا الرِّمَاحَ کِفَّةً، وَلاَ تَذُوقُوا النَّوْمَ إِلاَّ غِرَاراً أَوْ مَضْمَضَةً ».
و چون شب شما را فراگرفت، نيزهها را گرداگرد خود برپا داريد و مخوابيد جز اندک، يا لختي بخوابيد و لختي بيدار مانيد.
نامه 062
« وَإِنَّ أَخَا الْحَرْبِ الْأََرِقُ، وَمَنْ نَامَ لَمْ يُنَمْ عنْهُ ».
همانا جنگجو بيدار است، و آنکه بخواب رود چشمي پي او باز و هشيار.
صبر و سكوت انقلابي :
خطبه 026
« فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَيْسَ لِي مُعِينٌ إِلاَّ أَهْلُ بَيْتِي، فَضَنِنْتُ بِهمْ عَنِ المَوْتِ، وَأَغْضَيْتُ عَلَي القَذَي، وَشَرِبْتُ عَلَي الشَّجَا، وَصَبَرْتُ عَلَي أَخْذِ الْکَظَمِ، وَعَليْ أَمَرَّ مِنْ طَعْمِ الْعَلْقَمِ ».
نگريستم و ديدم مرا ياري نيست، و جز کسانم مددکاري نيست. دريغ آمدم که آنان دست به ياريم گشايند، مبادا که به کام مرگ درآيند. ناچار خار غم در ديده شکسته، نفس در سينه و گلو بسته، از حق خود چشم پوشيدم و شربت تلخ شکيبايي نوشيدم.
صلح و امنيت :
نامه 053
« وَلاَ تَدْفَعَنَّ صُلْحاً دَعَاکَ إِلَيْهِ عَدُوُّ کَ لِلَّهِ فِيهِ رِضيً، فإِنَّ فِي الصُّلْحِ دَعَةً لِجُنُودِکَ، وَرَاحَةً مِنْ هُمُومِکَ، وأَمْناً لِبِلاَدِکَ ».
و از صلحی که دشمن تو را بدان خواند، و رضای خدا در آن بود، روی متاب که آشتی، سربازان تو را آسایش رساند.واز اندوه هایت برهاند و شهرهایت ایمن ماند.
ایران به مانند قالی گلگون و زیبایی است كه طرح و نقش قالی را دلاور مردان و شهدای گلگون كفن نگاشتند و تار و پودش را تك تك زنان و مردان وفادار به خون این عزیزان ، آن را بافتند.